گنجور

 
صائب تبریزی

آنها که نظرباز به نو خط پسرانند

بی چشم بداز جمله بالغ نظرانند

این زهدفروشان ز خدا بیخبرانند

این دست و دهن آب کشان پاک برانند

غیر از گهر عشق که پاینده و باقی است

باقی همه چون موج ز دریا گذرانند

جمعی که نظر بسته گذشتند ازین باغ

انصاف توان داد که از دیده ورانند

در دست چه دارند به جز کاسه خالی

آنها که درین باغ چونرگس نگرانند

من کیستم ودرچه شمارم که فلکها

در دایره عشق ز بی پا و سرانند

این دوست نمایان سیه دل که در آفاق

چون صبح به صدقند علم پرده درانند

آلودگی خلق فرومایه به صد عیب

زان است که مشغول به عیب دگرانند

گوش تو گرانخواب پذیرای خبر نیست

ورنه در ودیوار ز صاحب خبرانند

پاکیزه درونان که برون ساز نباشند

زین خرقه چو آیند برون سیمبرانند

رخسار بتان آینه صورت معنی است

زان اهل سخن طالب شیرین پسرانند

از مردم افتاده مدد جوی که این قوم

با بی پر و بالی پر و بال دگرانند

صائب نظر عاقبت اندیشی اگر هست

بی برگ ونوایان جهان خوش ثمرانند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند

بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند

کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد

من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند

اهل نظرانند که چشمی به ارادت

[...]

آذر بیگدلی

مرغان اولی اجنحه، کاندر طیرانند

از حسرت مرغان قفس بیخبرانند

در حیرتم از دردکشان کز همه عالم

دارند خبر، گرچه ز خود بیخبرانند

جز من، دگران را مکن از جور خود آگاه

[...]

آشفتهٔ شیرازی

مستان تو از جام ازل باده خورانند

تا صبح ابد از دو جهان بیخبرانند

در راه طلب سر بنهد طالب مقصود

آنان که بنالند زپا نو سفرانند

زهاد پس از زهد بمیخانه گرایند

[...]

افسر کرمانی

خوبان که در آیینه رخ خود نگرانند

دانند که عشاق چه صاحبنظرانند

در کوی محبّت چه عجب مرحله سنجند

در بحر حقیقت چه گرامی گهرانند

کاش آن مه خورشید نشان چهره نمودی

[...]

ادیب الممالک

شد چار صف آراسته اندر بر جمشید

از مردم این بوم که والا گهرانند

«کاتوز» بدان طایفه گویند که از دین

وز دانش و فرهنگ و هنر با خبرانند

نیسار شد آن قوم سلحشور و سپاهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه