جان رمیده جسم گران را چه می کند
تیر ز شست جسته کمان را چه می کند
مژگان غبار آینه اهل حیرت است
محو رخ تو باغ جنان را چه می کند
چون مغز پخته شد شود از پوست بی نیاز
یکتای عشق هر دوجهان را چه می کند
لنگر حریف شورش دریای عشق نیست
دیوانه تو رطل گران را چه می کند
شکرخدا که نیست به کف اختیار ما
دست زکار رفته عنان را چه می کند
تن پروران به رشته جان بسته اند دل
از خود گسسته رشته جان را چه می کند
بالاتر از یقین وگمان است جای او
جویای او یقین وگمان را چه می کند
در راه عشق دام عمارت مکن به خاک
از لامکان گذشته مکان را چه می کند
صائب زبان خوش است پی عرض مدعا
بی مدعای عشق زبان را چه می کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.