اگر چو رشته تن خود به پیچ وتاب دهید
ز چشمه سار گهر زود دیده آب دهید
مرا پیاله دیگر نمی دهد مستی
به من ز ناف غزالان شراب ناب دهید
عجب که روی عرق ریز یار بگذارد
که همچو سبزه خوابیده تن به خواب دهید
کمند گوهر مقصود رشته اشک است
چو برگ گل دل صد پاره را به آب دهید
عمارت دل ویران ثوابها دارد
پیاله ای به من خانمان خراب دهید
به ترک سر چو توان شد ز درد سر آزاد
چه لازم است که دردسر گلاب دهید
ستاره عرق روی یار در گذرست
ازین چکیده خورشید دیده آب دهید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.