گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

سحر که چهره خورشید را به خون شستند

گلیم بخت من از آب نیلگون شستند

رخ از غبار تعلق چو آفتاب بشوی

که گرد پنبه حلاج را به خون شستند

صباح روز قیامت چه سرخ رو باشند

کسان که رو به قدحهای لاله گون شستند

خبر کبوتر چاه ذقن به بابل برد

تمام بابلیان دست از فسون شستند

به هم پیاله ومینا یکی شدند امشب

ز کاسه سر من عقل ذوفنون شستند

سخن ز طبع تو صائب گرفت قیمت وقدر

جبین شعر به آب گهر کنون شستند

 
sunny dark_mode