ز میپرستی خود لاله برنمیگردد
شب سیاه درونان سحر نمیگردد
دمید خط و دل سخت یار نرم نشد
ز دود، دیده، آیینه تر نمیگردد
دلیل راحت ملک عدم همین کافی است
که هرکه رفت به آن راه برنمیگردد
مدار چشم اقامت ز دولت دنیا
که آفتاب ملول از سفر نمیگردد
درین محیط که از صدق میگشاید لب؟
که چون دهان صدف پرگهر نمیگردد
ز شست صاف تو صیدی که میگشاید لب؟
کباب تا نشود باخبر نمیگردد
مکن ز چتر مرصع به بیکلاهان فخر
که پیش تیر حوادث سپر نمیگردد
درین ریاض به جز آب تیشه، نخل امید
ز هیچ آب دگر بارور نمیگردد
ز آفتاب دل ذره سرد شد صائب
دل من است که از یار برنمیگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم ز هوای تو بر نمیگردد
هوای تو ز دلم زاستر نمیگردد
بدل مجوی که بر تو بدل نمیجویم
دگر مشو که غم تو دگر نمیگردد
اثر نماند ز من در غم تو این عجب است
[...]
دل رمیده ملول از سفر نمیگردد
فتاد هرکه به این راه برنمیگردد
شده است خشک چنان چشم من ز بیدردی
که از نظاره خورشید تر نمیگردد
مشو به سنگدلی غرّه ای کمانابرو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.