چشم آیینه گر از خواب بهم می آید
مژه عاشق بیتاب بهم می آید
خون گرم است علاج دهن شکوه زخم
رخنه دل ز می ناب بهم می آید
خس و خاری که درین دامن صحرا پهن است
به سبکدستی سیلاب بهم می آید
در دل صاف نماند اثر تیغ زبان
زخم این آینه چون آب بهم می آید
صائب از جلوه مستانه آن دشمن دین
لب خمیازه محراب بهم می آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.