صوفیان بردند از ره چشمِ جادوی ترا
در کمندِ وحدت آوردند آهوی ترا
آستینافشانی بی جای این تردامنان
کرد محتاجِ شراری شعلهٔ روی ترا
تندبادِ بی اصولِ چرخِ اربابِ سماع
خصمِ تمکین ساخت نخلِ قدِ دلجوی ترا
زود باشد قُربِ این پشمینهپوشان، همچو خط
در نظرها زشت سازد روی نیکوی ترا
ترسم آخر ذکرِ خیرِ اختلاطِ این گروه
بر زبانها افکند لعلِ سخنگوی ترا
شرطِ دلسوزی است جانِ من، که صائب گاه گاه
بر فروزد از نصیحت آتشِ خوی ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست ممکن رام کردن چشم جادوی ترا
سایه می بوسد زمین از دور، آهوی ترا
نیستم شایسته گر نظاره روی ترا
سجده ای از دور دارم طاق ابروی ترا
پله ناز تو دارد نازنینان را سبک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.