بهار زندگانی با خزان همدوش می باشد
گل این بوستان خمیازه آغوش می باشد
دوامی نیست حسن نازپروردان بستان را
که خون لاله و گل هفته ای در جوش می باشد
به تلخی تا نکرد از خواب شیرین پشه بیدارم
ندانستم که نیشی لازم هر نوش می باشد
مکن ای خرمن گل سرکشی با ما تهیدستان
که این اوراق را شیرازه از آغوش می باشد
نباشد دیده های شرمگین را بهره از روزی
تهی چشمی زنعمت قسمت سرپوش می باشد
مرا از خانه زنبور شهد این نکته روشن شد
که چون افتاد منزل مختصر، پرنوش می باشد
زجوش باده تا شد خشت خم سیراب، دانستم
که رزق خاکساران باده سرجوش می باشد
سراپا چشم شو تا دامن مطلب به دست آری
که زر چون حلقه گردد جای او در گوش می باشد
ببند از گفتگو لب تا دلت روشن شود صائب
که این آیینه را صیقل لب خاموش می باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.