دل ز پهلوی جنون داد فراغت می دهد
عالمی را مایه از سنگ ملامت می دهد
گر نهالی را دهم از چشمه آیینه آب
از سیه بختی همان بار کدورت می دهد
غنچه شو گر از هجوم عشقبازان درهمی
خنده گل بلبلان را بال جرأت می دهد
حسن می خواهی نگاه گرم را معزول کن
باغبان اهل، گلشن را به غارت می دهد
صائب از دست تهی تا کی شکایت می کنی؟
تنگدستی را فلک در خورد همت می دهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.