نیست یک گوهر سیراب به اندازه موج
چون گریبان بشکافد گل خمیازه موج؟
عشق در هر نفسی دام دگر طرح کند
بحر را کم نشود سلسله تازه موج
نگسلد سلسله ممکن و واجب از هم
بحر هرگز نشود ساده ز شیرازه موج
از حوادث دل غافل سبک از جای رود
کف بی مغز بود محمل جمازه موج
گوهری را ز میان برد صدف کز هوسش
دهن بحر نیاسود ز خمیازه موج
دل چه داند که چه شورست درین قلمز چشم
نرسیده است به گوش صدف آوازه موج
آفرین بر قلم چشمه گشایت صائب
تازه شد جانم ازین زمزمه تازه موج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.