می گلرنگ خونی رازست
لب ساغر خموش غمازست
دهن شیشه مغرب عقل است
لب پیمانه مشرق رازست
یک الف وار نیست گوشه امن
صفحه خاک، سینه بازست
عقل با عشق مشتبه نشود
ذره از آفتاب ممتازست
بلبل بوستان شوق ترا
شکن دام، بال پروازست
طور آخر گل از تجلی چید
کار افتادگان خداسازست
دل صائب ز شوق آب شده است
تشنه خاک پاک شیرازست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و رازهای درون عشق و حکمت اشاره دارد. "می گلرنگ" و "لب ساغر" نمادهایی از شراب و رازهای خموش هستند که با عقل و عرفان در تضادند. شاعر به تفاوت عشق و عقل اشاره میکند و بیان میکند که عشق به انسان زندگی و پرواز میدهد. همچنین، عشق به خاک پاک شیراز و زیباییهایش اشاره شده و دل شاعر به شدت شوق و اشتیاق برای آنجا را تجربه میکند. در نهایت، شعر به تجلی عشق و معنویت در زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: رنگ گل درخشان، نشانهای از رازهای عمیق است و لب ساغر (جام) بهطور خاموش داستان غم را روایت میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به تفاوتهای شناخت و دانش اشاره دارد. شیشهای که در دهنش عقل قرار دارد، به مفهوم عقل و تفکر در سمت غرب اشاره میکند، در حالی که لب پیمانه که رازها را در خود دارد، به عالم هستی و اسرار در سمت شرق اشاره میکند. به عبارت دیگر، میتوان گفت که عقل به جستجوی حقیقت در دنیای مادی و ظاهری میپردازد، در حالی که رازها و معانی عمیقتر در بُعد معنوی و باطنی وجود دارند.
هوش مصنوعی: در گوشهای از این زمین، جایی امن وجود ندارد، بلکه دلها و جانها برای زندگی و مبارزه باز هستند.
هوش مصنوعی: عقل و عشق نباید به هم混یده شوند، زیرا هر یک ویژگیهای خاص خود را دارند؛ مانند اینکه یک ذره از آفتاب به راحتی از دیگر ذرات متمایز میشود.
هوش مصنوعی: پرندهای که در باغ نشسته، برای لذت بردن از زیباییهای تو تلاش میکند، و خواب پرواز به سوی تو را در سر دارد.
هوش مصنوعی: در نهایت، گل زیبایی از نور و جلوه خداوندی به دست آمده است، که نشاندهنده قدرت و هنر آفرینش است و به افرادی که از سختیها میگذرند، امید و دلگرمی میدهد.
هوش مصنوعی: دل صائب به شدت شوق و اشتیاق دارد و به خاطر همین، مانند آب شده است. او به خاک پاک شیراز تشنه است و آرزوی دیدن آنجا را در دل دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باربد زخم و سرکش آوازست
شادی افزای و رنج پردازست
راز این کلبه نفس غمّازست
عقل کل گنجخانهٔ رازست
گر سفیهی زبان دراز کند
که فلانی به فسق ممتازست
فسق ما بیبیان یقین نشود
و او به اقرار خویش غمازست
اوحدی، این سخن نه بر سازست
او پدیدار و دیدهها بازست
چون سفیهی زبان دراز کند
که فلانکس بفسق ممتازست
فسق او زین بیان یقین نشود
واین باقرار خویش غمازست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.