به هر دل آتشی از روی دلبر افتاده است
سپند ماست که از چشم مجمر افتاده است
زلال وصل تو یارب چه خاصیت دارد
کز آتش تو جهانی به کوثر افتاده است
ز خط نگشته بناگوش او غبارآلود
که عکس گرد یتیمی ز گوهر افتاده است
مرا ز گوشه عزلت مخوان به سیر بهشت
که چشم من به تماشای دیگر افتاده است
به بیشی و کمی مال نیست فقر و غنا
ز توست عالم اگر دل توانگر افتاده است
مجوی از دل بی طاقتان عشق قرار
که این سپند به صحرای محشر افتاده است
ز نافه مغز شکارافکنان کند معمور
غزال وحشی ما گرچه لاغر افتاده است
قسم به پاکی ما می خورند جوهریان
چه شد که دامن ما چون گهر تر افتاده است
ستاره ای که من از داغ عشق او دارم
به آفتاب قیامت برابر افتاده است
نگشته پشت لب او ز خط مشکین سبز
که سایه پر طوطی به شکر افتاده است
عجب که روی به آیینه سخن آرد
چنین که طوطی صائب به شکر افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.