برگ عیش چمن ای غنچه دهان اینهمه نیست
دولت ابر بهار گذران اینهمه نیست
چه بساط است به خود چیده ای، ای خرمن گل؟
وسعت دایره کون و مکان اینهمه نیست
چند در پا فکنی طوق مرا چون خلخال؟
قد موزون تو ای سرو روان اینهمه نیست
گل رعنای تو بر خویش بساطی چیده است
ورنه سامان بهاران و خزان اینهمه نیست
تشنه را می برد از راه برون موج سراب
پیش دریا گهران ملک جهان اینهمه نیست
چه غم خانه و سامان اقامت داری؟
در جهان مدت عمر گذران اینهمه نیست
مرگ از بیجگری های تو چون زهر شده است
تلخی باده این رطل گران اینهمه نیست
ناز پرورد بهارست تن نازک تو
ورنه ای گل نفس سرد خزان اینهمه نیست
عمر کوته تر ازان است که غم باید خورد
مدت خنده برق گذران اینهمه نیست
زر چه باشد که نبازند به سیمین بدنان؟
پیش ما صیرفیان، خرده جان اینهمه نیست
عرق شرم گرفته است سراپای ترا
چشم شبنم به گلستان نگران اینهمه نیست
وعده وصل به فردا مفکن ای نوخط
که جهان پا به رکاب است و زمان اینهمه نیست
در گذر از سر دلجویی خونین جگران
نقد اوقات تو ای غنچه دهان اینهمه نیست؟
صائب از دیده انصاف اگر درنگری
پیش خط، جوهر آیینه جان اینهمه نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در واقع به زندگی و زیباییهای گذرا اشاره دارد و نکات عمیق فلسفی را مطرح میکند. شاعر ابتدا به شگفتی از زیبایی و نعمتهای موجود در طبیعت اشاره میکند و یادآور میشود که اینها همه به طور موقت و گذرا هستند. او همچنین به این نکته میپردازد که زندگی پر از لذت و زیبایی است، اما در عین حال باید به زودگذری آن توجه کنیم و از غم و اندوه بیهدف پرهیز کنیم. در نهایت، شاعر تأکید میکند که زمان به سرعت میگذرد و باید از هر لحظه برای شادی و لذت استفاده کرد، زیرا زندگی بیش از اینها نمیارزد که صرف نگرانی شود.
هوش مصنوعی: درست است که لذتهای زندگی ممکن است جذاب و دلانگیز باشند، اما خوشبختی و نعمتهای گذرای فصل بهار، به اندازهای که تصور میشود، دوام ندارند و نمیتوان به آنها اتکا کرد.
هوش مصنوعی: ای گل، چقدر زیبایی و چه جشن و سروری به پا کردهای! اما بدان که وسعت هستی و جهان اینقدر نیست که تو اینقدر خود را بزرگ و پرافتخار احساس کنی.
هوش مصنوعی: چند بار برای آزادی خودت مرا تحت فشار قرار میدهی، مانند زنجیری که به پاهایم بستهاند؟ قد زیبا و موزون تو ای سرو بلند، این همه زجر کشیدن برای من ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: گل زیبای تو، چیدمانی از جلوهها و زیباییها را برای خود فراهم کرده است، وگرنه زیبایی و نظم بهار و پاییز به این اندازه نمیبود.
هوش مصنوعی: تشنگی کسی را به سمت آبی نادیدنی و فریبنده میکشاند، در حالی که دریا پر از جواهرات و زیباییهاست. این دنیا و آنچه در آن هست، به این وسعت و شهرت نیست که به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: نگران خانه و مکانی که در آن زندگی میکنی نباش، زیرا مدت عمر انسان در این دنیا بسیار کوتاهتر از آن است که بخواهی به این مسائل اهمیت زیادی دهی.
هوش مصنوعی: مرگ به خاطر ناپختگیها و ترسهای تو، مانند زهر تلخ است. این تلخی در راستای این بار سنگین زندگی تنها به خاطر آن چالشها به وجود نیامده است.
هوش مصنوعی: تو موجودی لطیف و زیبا هستی که مانند گل در بهار پرورش یافتهای. اما اگر این زیبایی و لطافت به عشق و زندگی روزافزون پیوند نخورد، به زودی مانند گلی در فصل خزان پژمرده و بیجان خواهی شد.
هوش مصنوعی: زندگی به قدری کوتاه است که ارزشش را ندارد که برای غمها ناراحت باشیم. زمان شادی و خنده بسیار زودگذر است و باید از آن لذت ببریم.
هوش مصنوعی: زر چه ارزش و بهایی دارد که به نقرهایهای زیبا باخته شود؟ در نظر ما صرافان، این مقدار ناچیز و کمارزش است.
هوش مصنوعی: بدنت پر از عرق شرم است و چشمانت مانند شبنم در باغ گل به زیبایی و حالت نگران تو نگاه میکنند. این حال و هوا به خاطر این همه زیبایی و ظرافت نیست.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که آینده همیشه در دسترس نیست و فرصتها ممکن است زودگذر باشند. زمان ارزشمند است و نباید منتظر لحظهای باقی بمانی که شاید هرگز به وقوع نپیوندد.
هوش مصنوعی: در مسیر دلجویی و آرامش خاطر، فرصتهای گرانبهایی را که در آغوش زندگی داری، در نظر بگیر. آیا ارزش این همه تلاش و احساسات را دارد؟
هوش مصنوعی: اگر با انصاف نگاه کنی، متوجه میشوی که در مقابل نوشتار (خط) چیزی بیشتر از جوهر آینه جان وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیست
از دل و جان شرفِ صحبتِ جانان غرض است
غرض این است، وگرنه دل و جان این همه نیست
مِنَّتِ سِدره و طوبی ز پیِ سایه مکش
[...]
ملک آفاق به جز دیر مغان این همه نیست
مایه عیش به جز رطل گران این همه نیست
واعظا این همه از باغ جنان قصه مگوی
که من و کوی کسی باغ جنان این همه نیست
دوش گفتست ز بس نعره و آشوبم باز
[...]
ترک جان در ره آن سرو روان این همه نیست
عشق اگر نرخ نهد قیمت جان این همه نیست
جزو قیمت نی ام اما به قناعت شادم
کان چه محصول زمین است و زیان این همه نیست
باغبان را مگر از عشوه ی گل دل بگرفت
[...]
مهلت دور سبکسیر جهان اینهمه نیست
توشه بردار و روان شو که زمان اینهمه نیست
مرگ در چشم سبک عقل، شکوهی دارد
پیش ارباب دل این رطل گران اینهمه نیست
مشکل از خاک سر کوی تو برخاستن است
[...]
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
دانشاندوز که اسباب جهان این همه نیست
علت غائی دل دوستی آل نبی است
همه اینست وگرنه دل و جان این همه نیست
از بهشت و لب جو صحبت ایشان غرض است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.