بادی که درآیی به تنم همچو نفس
ناری که بسوزی دل خلقی به هوس
آبی که به تو زنده توان بودن و بس
خاکی که به تست بازگشت همه کس
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
لغزش به بخش حاشیههای شعر |
|
لغزش به بخش تصاویر نسخههای خطی، چاپی و نگارههای هنری مرتبط با شعر |
|
لغزش به بخش ترانهها و قطعات موسیقی مرتبط با شعر |
|
لغزش به بخش شعرهای همآهنگ |
|
لغزش به بخش خوانشهای شعر |
|
لغزش به بخش شرحهای صوتی |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
به اشتراکگذاری متن شعر جاری در گنجور |
|
مشابهیابی شعر جاری در گنجور بر اساس وزن و قافیه |
|
مشاهدهٔ شعر مطابق قالببندی کتابهای قدیمی (فقط روی مرورگرهای رومیزی یا دستگاههای با عرض مناسب) |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
بادی که درآیی به تنم همچو نفس
ناری که بسوزی دل خلقی به هوس
آبی که به تو زنده توان بودن و بس
خاکی که به تست بازگشت همه کس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عناصر طبیعی و ارتباط عمیق آنها با وجود انسانی میپردازد. بادی که به تن میوزد مانند نفس و ناری که دل را به شوق میآورد، نمادهایی از عشق و زندگی هستند. آب، نشانهای از حیات و زندهکنندگی است و خاک به عنوان نهایت بازگشت همه چیز به آن، به چرخه حیات اشاره دارد. به طور کلی، این ابیات به پیوستگی و وابستگی انسان به طبیعت پرداخته و چگونگی تعامل آنها را نمایش میدهد.
هوش مصنوعی: نسیمی که به بدنم میوزد، مانند نفسی است که آتش به جان کسی میزند و دل دیگران را برمیانگیزد.
هوش مصنوعی: آبی که تو را زنده نگه میدارد، تنها به خاطر وجود توست و خاکی که به تو تعلق دارد، در نهایت به همه باز میگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الله، به فریاد من بی کس رس
فضل و کرمت یار من بی کس بس
هر کس به کسی و حضرتی مینازد
جز حضرت تو ندارد این بی کس کس
ای کرده مرا خنده خریش همه کس
مارا ز تو بس جانا مارا ز تو بس
سبحان اله درین جوانی و هوس
روز و شبم اندیشه همین بودی بس
کاندر پیری ز من بباید کس را
خود پیر شدم مرا ببایست از کس
دل زان خواهم که بر تو نگزیند کس
جان زآن که نزد بی غم عشق تو نفس
تن زان که بجز مهر تواش نیست هوس
چشم از پی آنک خود ترا بیند و بس
ای چون هستی برده دل من بهوس
چون بنشینم غم فراق تو نه بس
گر چون هستی بدستت آرم زین پس
پنهان کنمت چو نیستی از همه کس
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.