بخش ۹۵ - طاهر همدانی نَوَّرَ اللّهُ روحه
مشهور به باباطاهر عریان و از خاک پاک همدان بوده. او در آن ولایت به دیوانگی شهرت نموده. بلی اوست دیوانه که دیوانه نشد. اغلب اوقات و ایام در بیغوله و غارش مقام. گویند چنان آتشی در دل آن دیوانهٔ فرزانه برافروخته و بنیاد صبر وطاقت او را سوخته بودند که با آنکه برودت هوای آن بلد مشهور است در فصل زمستان در کوه الوند در میان برف عور نشسته و از گرمی شکایت میکرد و به قدر بیست ذرع اطراف وی برف گداخته و آب میگردید. گویند با عین القضات و خواجه نصیر معاصر بوده است و محی الدین لاری صاحب مرآت الادوار این حکایت را به سید نعمت اللّه کرمانی نسبت کرده و به نام او نوشته. که در کوهستان خراسان در هرات امرای شاهرخ این معنی را از او مشاهده کردند و معاصر بودن او با عین القضات و خواجه نصیرالدین طوسی خطاست. که او در چهارصد و ده وفات یافته و اینان بعد از او بودهاند. غرض، مجذوبی است کامل و مجنونی است عاقل. عاشقی مجرد و عارفی موحد. سخنانش دوبیتی و به لفظ رازی که در آن زمان اهالی ری و دینور و بیدان تلفظ میکردند واقع و معروف و بسیار اثرناک است. غزلی به نام او مشهور است. بعضی از اشعار آن را در دیوان ملامحمد صوفی مازندرانی مشهور به اصفهانی دیدم. از رباعیات آن جناب چند رباعی قلمی میشود:
مِنْرباعیات رحمة اللّه علی قائله
یکی برزگرک دیدم درین دشت
به خون دیدگان آلاله میکشت
همی کشت و همی گفتا دریغا
که باید کشتن و در دشتها هشت
٭٭٭
وی ته سر در بیابانم شو و روج
سرشک از دیده پالانم شو و روج
نه تو دیرم نه جایم می کرودرد
همی دانم که نالانم شو و روج
ز دل نقش جمالت در نشو یار
خیال خط و خالت در نشو یار
مجه کردم به گرد دیده پرچین
که خونابهٔ خیالت در نشو یار
٭٭٭
تویی لو شکرین و سیمنت بر
مویم دل آذرین و مجهٔ تر
از آن ترسی در آغوشم بیایی
که سیم آذر گداجه آب شکر
٭٭٭
دلی دارم دلی دیوانه و دنگ
ز دستم شیشهٔ ناموس برسنگ
به مو واجی چرا بی نام وننگی
کسی کش عاشقن چش نام و چش ننگ
٭٭٭
مگر شیر و پلنگی ای دل ای دل
به مو دایم به جنگی ای دل ای دل
اگر دستم فتی خونت بریجم
بوینم تا چه رنگی ای دل ای دل
٭٭٭
اگر آیی به جانت وا نواجم
وگر نایی به هجرانت گداجم
هر آن دردی که دیری بر دلم نه
بمیرم یا بسوجم یا بساجم
٭٭٭
بوره سوته دلان گرد هم آییم
سخن با هم کریم غم وانواییم
تراجو آوریم غمها بسنجیم
هر آن سوته تریم و زنین تر آییم
٭٭٭
اگر مستان مستیم از تو ایمان
وگر بی پا و دستیم از تو ایمان
اگر گوریم و ترسا ور مسلمان
به هر ملت که هستیم از تو ایمان
٭٭٭
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
چه در شهر و چه در کوه و چه در دشت
به هرجا بنگرم آنجا ته وینم
٭٭٭
خوشا آنان که هِر از بِر ندانن
نه حرفی وانویسن نی بخوانن
چو مجنون سر نهن اندر بیابان
به این گوگل روان آهو چرانن
٭٭٭
دلی دارم که بهبودش نمیبو
نصیحت میکرم سودش نمیبو
به بادش میدهم نش میبره باد
بر آتش مینهم دودش نمیبو
٭٭٭
نوای نالهٔ غم اندوته ذونو
عیار زر خالص بوته ذونو
بوره سوته دلان با هم بنالیم
که قدر سوته دل، دل سوته ذونو
٭٭٭
نسیمی کز بن آن کاکل آیه
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیه
چو شو گیرم خیالت را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیه
٭٭٭
دیته یکدم دلم خرم نمانه
اگر روی تو وینم غم نمانه
اگردرد دلم قسمت نمایند
دل بی درد در عالم نمانه
٭٭٭
سرم دیته اگر بر بالش آید
چو نی از استخوانم نالش آید
زهجرانت به جای اشک چشمم
ز مژگان پارههای آتش آید
٭٭٭
دلم از عشق رویت گیج و ویجه
گهی سوجه در آتش که بریجه
دل عاشق به سان چوب تر بی
سری سوجه سری خونابه ریجه
٭٭٭
دلم از دست هجرانت غمینه
سرینم خاک و بالینم زمینه
گناهم این که مو تَد دوست دیرم
هر آنکت دوست دیره حالش اینه
٭٭٭
هزارت دل به غارت بر ته ویشی
هزارانت جگر خون گر ته ویشی
هزاران داغ ویش از سینم اشمرت
هنی نشمر ته ار اشمر ته ویشی
٭٭٭
اگر دل دلبری پس دل کدامی
اگر دلبر دلی دل را چه نامی
دل و دلبر به هم آمیته وینم
ندانم دل که و دلبر کدامی
٭٭٭
به نالیدن دلم مانند نی بی
مدامم درد هجرانت ز پی بی
مرا سوزت گداجه تا قیامت
خدا دونو قیامت تا به کی بی
٭٭٭
خود آیین چهرهات افروتهتر بی
دلم از تیر عشقت دوتهتر بی
ز چه خالِ رخت ذونی سیاهه
هرآن نزدیک خور بی سوتهتر بی
٭٭٭
کشیمان گر به زاری از که ترسی
برانی گر به خواری از که ترسی
مو با این نیمه دل از کس نترسم
جهانی دل تو داری از که ترسی
٭٭٭
دل نازک مثال شیشهام بی
اگر آهی کشم اندیشهام بی
سرشکم گر بوخونین عجب نیست
موآن دارم که در خون ریشهام بی
٭٭٭
نگارینا دل و جانم ته دیری
همه پیدا و پنهانم ته دیری
نذونم مو که این درد از که دیرم
همی ذونم که درمانم ته دیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: باباطاهر عریان، شاعر و عارف بزرگ ایرانی از همدان است که به دیوانگی معروف شده است. او با وجود سرمای هوا، در فصل زمستان در کوه الوند نشسته و از گرمی شکایت میکند. عبور از برفها و گرم کردن خود بهواسطه عشقش به محبوبش، به نوعی نمادین از عشق و دیوانگیاش است. اشعار او غالباً به صورت دوبیتی و رباعی است که بیانگر عواطف عمیق و تجربههای عاشقانهاش میباشد. همچنین، او به عنوان یک مجذوب و عارف شناخته میشود و اشعارش در دیوان برخی شاعران دیگر نیز آمده است. در اشعارش، او از عشق، هجران و افکارش در مورد وجود و موجودات دیگر سخن میگوید و نالههای دلش را در قالب شعر بیان میکند.
هوش مصنوعی: باباطاهر عریان، زادهی همدان، به خاطر دیوانگیاش شهرت دارد. او به قدری در دنیای دیوانگی غرق شده که به نوعی دیوانهای عاقل به نظر میآید. بیشتر اوقاتش را در کنار کوه و در مکانهای دورافتاده میگذراند. گفته میشود شعلهای در دل او برافروخته بود که تحمل سرما را از او گرفته بود، به طوری که در سرمای زمستان و در میان برف، از گرما شکایت میکرد و اطرافش به دلیل حرارت او برف آب میشد. برخی معتقدند که او معاصر عین القضات و خواجه نصیرالدین طوسی بوده، اما این نظر اشتباه است. او یک عارف و عاشق دیوانه است که اشعارش به صورت دوبیتی بیان میشود و در زمان خود بسیار شناخته شده و تأثیرگذار بوده است. غزلی به نام او مشهور است و همچنین تعدادی از اشعار او در دیوان ملامحمد صوفی مازندرانی معروف به اصفهانی موجود است.
هوش مصنوعی: در دشت، کشاورزی را دیدم که با چشمان اشکآلود، گلهای سرخ را میکشت.
هوش مصنوعی: او همواره در حال کشتن و از خود میگوید که ای کاش نیاز به کشتن نبود و در دشتها گل و گیاه روید.
هوش مصنوعی: به من بگو که در این بیابان غریب، بدون هیچگونه محدودیتی فکری، آواره و سرگردانم. اشکهایی که از چشمانم سرازیر میشوند، گویای درد و غصههای من هستند.
هوش مصنوعی: نه تو به من اهمیت میدهی و نه جایگاه من برایت مهم است، اما من خوب میدانم که دردم را تحمل میکنم و به اندازهای که نگرانم، ناله میزنم.
هوش مصنوعی: از دل، تصویر زیبایی تو در خیال یار پرورش مییابد و نقش خط و خال تو در این خیال شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: چشمهای من را به دور از یاد تو پر از درد کردهام، زیرا احساسات و یادهای تو همواره در درون من جاری است.
هوش مصنوعی: تو همانند شکر شیرینی و موهایت مانند سیم درخشان است. دل من آتشین و پر از شور و شوق است.
هوش مصنوعی: از آن وحشتی که با عشق به آغوشم بیایی، همچون آتشی که به آب شکر برمیخیزد، مرا بسوزان.
هوش مصنوعی: دل من پر از دیوانگی است و بهقدری پرشور و بیتاب است که نمیتوانم آن را کنترل کنم. این حالت باعث شده که مرا به دقت و مراقبت از چیزهایی که برایم ارزشمند است، سوق دهد.
هوش مصنوعی: چرا به موهای خود میبالید و از بینام و ننگی صحبت میکنید، در حالی که عاشقانی وجود دارند که به زیبایی و زشتی اهمیت میدهند؟
هوش مصنوعی: آیا تو مانند شیر و پلنگی دائم در حال جنگ و جدال هستی؟ دلِ من چقدر خسته است از این درگیریها!
هوش مصنوعی: اگر دستم به خون تو برسد، میخواهم ببینم رنگش چه خواهد بود. ای دل، ای دل!
هوش مصنوعی: اگر به سراغم بیایی، جانم پر از شادی و آهنگ میشود، و اگر نیایی، دلم به خاطر جداییات غمگین و پریشان خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر دردی که مدتی در دلم باقی مانده، تصمیم دارم یا بمیرم یا با آن کنار بیایم یا آن را حل کنم.
هوش مصنوعی: ای دلهای دلسوخته، دور هم جمع شویم و گفتگو کنیم، همدردی و غمهای هم را به اشتراک بگذاریم.
هوش مصنوعی: غمها را با هم جمع کنیم و ببینیم که هر چه بیشتر بسنجیم، ما شکستخوردهتر و ناراحتتر خواهیم بود.
هوش مصنوعی: اگر ما در حال سرخوشی و حال خوش هستیم، این حال و حالت را از تو داریم و اگر هم بیدست و پا و ناتوان هستیم، باز هم ایمانمان به توست.
هوش مصنوعی: اگر در قبر باشیم و کسی ترسا باشد یا مسلمان، به هر ملیتی که تعلق داشته باشیم، از تو ایمان داریم.
هوش مصنوعی: وقتی به صحرا نگاه میکنم، در آن جا تو را پیدا میکنم و وقتی به دریا نگاه میکنم، باز هم تو را میبینم.
هوش مصنوعی: به هر جایی که نگاه میکنم، سواء در شهر، کوه یا دشت، چیزی از ته را میبینم.
هوش مصنوعی: خوش به حال کسانی که از دنیا و مشکلات آن بیخبرند و نه چیزی را میگویند و نه میخوانند.
هوش مصنوعی: مثل مجنون که در بیابان سرش را به زمین انداخته، چنان است که این خاک نرم و مرطوب، گویی آهوها را به چرا دعوت میکند.
هوش مصنوعی: من دلی دارم که هیچ راهی برای بهبودی آن نیست و وقتی نصیحتی میکنم، هیچ نتیجهای ندارد.
هوش مصنوعی: من به باد میسپارمش، باد آن را خواهد برد و بر آتش میگذارمش، ولی بویی از دودش نمیتوانم حس کنم.
هوش مصنوعی: نوا و فریاد غم به مانند آواز درد است که در آن، احساسات و اندوهی عمیق نهفته است، مثل طلا که خلوص و ارزش واقعی خود را در کوره آزمایش نشان میدهد. در اینجا، غمها و دردهای ما نیز همانند طلا در بوتهٔ آزمایش زندگی، ارزش و حقیقت خود را نمایان میکنند.
هوش مصنوعی: بیایید به دلسوختهها بپیوندیم و با هم ناله کنیم، چرا که درک و ارزش دل سوخته، دل سوختهها را بهتر میشناساند.
هوش مصنوعی: دستگاه شما میتواند با استفاده از باد ملایمی که از زیر موهایش میوزد، آرامش بیشتری به من بخشد و این احساس برایم دلپذیرتر از عطر گل سنبل است.
هوش مصنوعی: وقتی خیال تو را در آغوش میگیرم، بوی گل از بستر من بلند میشود.
هوش مصنوعی: لحظهای که تو را میبینم، دل شاد و خوشحالم میشود و دیگر هیچ اندوهی در زندگیام باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر دردی که در دلم وجود دارد را تقسیم کنند، دیگر هیچ دلی در این جهان نخواهد بود که بیدرد باشد.
هوش مصنوعی: اگر سرم بر بالشت بگذارد، همچون نی که از استخوانش ناله میکند، از وجود من صدایی بلند خواهد شد.
هوش مصنوعی: از دوری تو به جای اشکهایی که از چشمانم میریزد، شعلههای آتش از پُر مژههایم بیرون میآید.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق تو در حالتی گیج و آشفته است، گاهی مانند چیزی میسوزد که در آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: دل عاشق مانند چوب تر است که بدون سر میماند و از آن خونابهای بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری تو بسیار غمگین است، خاک زیر سرم و زمین زیر بدنم میباشد.
هوش مصنوعی: من تنها گناهی که دارم این است که دوست دیرینهام همیشه در فکر توست و حالش به همین خاطر اینگونه است.
هوش مصنوعی: اگر هزار دل عاشق تو باشند و تمام آنها به خاطر تو دچار درد و رنج شوند، باز هم از عشق تو نمیکاهند.
هوش مصنوعی: در دل من درد و رنجهای بسیاری وجود دارد که نمیتوانم همه آنها را بیان کنم. گویی هر کدام از این دردها نشانهای از غم و اندوهی عمیق هستند که درونم را میآزارد و نمیتوانم بهراحتی آنها را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: اگر دل زیبایی وجود ندارد، پس دل چه کسی میتواند باشد؟ و اگر محبوبی نیست، دل را به چه نامی باید شناخت؟
هوش مصنوعی: دل و معشوق به هم پیوستهاند و من نمیدانم که دل کدام است و معشوق کدام.
هوش مصنوعی: دل من به ناله و گله شبیه نی است و به طور مداوم میسوزد، زیرا درد دوری تو را احساس میکند.
هوش مصنوعی: سوز و گرمای تو تا ابد در قلب من حفظ خواهد شد و این حالت من تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: چهرهات خود به خود روشنتر و درخشانتر شده، اما من به خاطر تیر عشقت بیشتر از قبل دلگرفتهام.
هوش مصنوعی: چرا با ظرافت و زیبایی چهرهات، رنگی تیره به خود گرفتهای، در حالی که نزدیک خورشید، بیشتر از همیشه بیرمق و کسل به نظر میرسی؟
هوش مصنوعی: اگر به زاری و شکایت بیفتی، از چه کسی میترسی که تو را رانده و دور کند؟ و اگر در وضعیت ذلت و خواری قرار بگیری، باز هم از چه کسی میترسی؟
هوش مصنوعی: من با این دل نیمه و شکستخوردهام از کسی نمیترسم، زیرا تو که جهانی دل داری، از چه کسی باید بترسی؟
هوش مصنوعی: دل من به نازکی شیشه است، اگر یک آه بزنم، فکر و خیالهایم هم تحت تاثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر با دقت به بُعد احساسی توجه کنیم، این جمله به طور کلی برای بیان این مفهوم است که احساسات و رنجهای شخصی، به جای آنکه بطور سطحی دیده شوند، عمیقاً ریشه در درون او دارند. این فرد از دردی میگوید که احساس میکند ریشههای آن در اعماق وجودش قرار دارد و این درد او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. در واقع، آب چشم او نشاندهندهی این درد عمیق و ریشهدار است.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا مهرماه 1402 جمعآوری شده، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: عزیزم، دل و جانم از دوری تو به شدت آشفته و نگران است. در این حالت، احساسات من هم آشکار است و هم پنهان.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که این درد از کجا به من رسیده، ولی میدانم که درمانش زمان زیادی میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.