بخش ۳۸ - بهائی عاملی طاب ثراه
و هُوَ شیخ المشایخ شیخ بهاء الدین محمد العاملی. عامل از اراضی نجد است و حضرت شیخ از اعاظم اصحاب ذوق و وجد است. جامع علوم صوری و معنوی و فارس میدان فارسی و عربی. در لباس فقر و فنا، مدتها مسافرت و سیاحت فرمودو آخرالامر در دارالسَّلطنهٔ اصفهان توطن نمود. در ترویج شریعت عزّا و طریقت بیضا، مساعی جمیله به ظهور رسانید و از فیض حضور خویش جمعی کثیر را به مقامات عالیه فایض گردانید. جناب فضیلت مآب، مولانا محقق مجلسی اعنی محمدتقی والد ماجد جناب محدث مقدس مولانا محمد باقر مجلسی(ره) اجازهٔ ذکر از حضرت شیخ داشته و محدث مجلسی این معنی را در تألیفات خود نگاشته. به هر حال جناب شیخ را تصنیفات و تألیفات دلپسند است. از جمله مفتاح الفلاح و اربعین و خلاصهٔ حساب و رسالهٔ اسطرلاب و تشریح الافلاک و مشرق الشمسین و حاشیهٔ تفسیر قاضی و سایر تصانیف عربیه و فارسیه متعدد دارند. کتاب کشکول آن حضرت مشهور و معروف است. غرض، آن حضرت در سنهٔ ۱۰۳۲ در یازدهم شوال لبیک حق را اجابت گفته، در خوابگاه فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ ملیکٍ مُقْتَدِرْخفته. حسب الاشاره شاه عباس صفوی نعش شریفش را به مشهد مقدس رضوی نقل نمودند. از خیالات معارف آیات آن جناب قلمی میشود:
غزلیات
بگذر ز علم رسمی که تمام قیل و قال است
تو و درس عشق ای دل که تمام وجد و حالست
ز مراحم الهی نتوان برید امید
مشنو حدیث واعظ که شنیدنش وبالست
٭٭٭
به عالم هر دلی کو هوشمند است
به زنجیر جنون عشق بند است
به کف دارند خلقی نقد جانها
سرت گردم مگر بوسی به چند است
بهائی گرچه میآید ز کعبه
همان دُردی کش زنار بند است
٭٭٭
ز من مرنج بسی گر نظر کنم سویت
گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت
٭٭٭
دی مفتیان شهر را تعلیم کرده مسئله
و امروز اهل میکده رندی ز من آموختند
یارب چه فرخ طالعند آنان که در بازار عشق
دردی خریدندو غم دنیا و دین بفروختند
چون رشتهٔ ایمان من بگسسته دیدند اهل کفر
یک رشته از زنار خود بر خرقهٔ من دوختند
در گوش اهل مدرسه یارب بهائی شب چه گفت
کامروز آن بیچارگان اوراق خود را سوختند
٭٭٭
ز جام عشق او مستم دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دلی هشیار میباید
مرا امید بهبودی نمانده است ای خوشا روزی
که میگفتم علاج این دل بیمار میباید
بهائی بارها ورزید عشق اما جنونش را
نمیبایست زنجیری ولی این بار میباید
سجادهٔ زهد من که آمد
خالی ز عیوب و عاری از عار
پودش همگی ز تار چنگ است
تارش همگی ز پود زنار
٭٭٭
در راه عشق اگر سر بر جای پا نهادیم
بر ما مگیر نکته ما را ز دست مگذار
ما عاشقان مستیم سر را ز پا ندانیم
این نکتهها بگیرید بر مردمان هشیار
وله ایضاً
به بازار محشر من و شرمساری
که بسیار بسیار کاسد قماشم
بهائی بهای یکی موی جانان
دو کون ار ستانم بهائی نباشم
٭٭٭
با آنکه در ره عشق در منزلی نخسبم
چندان گریستم خون کز دیده دست شستم
گه خرقهٔ ریایی پوشم که شیخ وقتم
گه زیر خرقه زنار بندم که بت پرستم
٭٭٭
من آینهٔ طلعت معشوق وجودم
از عکس رخش مظهر انوار شهودم
ابلیس نشد ساجد و مردود بدانند
آن دم که ملایک همه کردند سجودم
تا کس نبرد ره به شناسایی ذاتم
گه مؤمن و گه کافر و گه گبر و یهودم
٭٭٭
میکشد غیرت مرا غیری اگر آگه شود
زانکه میترسم که از عشق تو باشد آه او
٭٭٭
ساقیا بده جامی زان شراب روحانی
تا دمی بر آسایم زین حجاب جسمانی
دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی
زاهدی به میخانه سرخ رو ز می دیدم
گفتمش مبارک باد ارمنی مسلمانی
زلف و کاکل او را چون به یاد میآرم
مینهم پریشانی بر سر پریشانی
ما سیه گلیمان را جز بلا نمیشاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
٭٭٭
شراب عشق میسازد ترا از سرکار آگه
نه تدقیقات مشائی و تحقیقات اشراقی
بهائی خرقهٔ خود را مگر آتش زدی کامشب
جهان پر شد ز دود کفر و سالوسی و زراقی
من رباعیاته
در میکده دوش زاهدی دیدم مست
تسبیح به گردن و صراحی بر دست
گفتم ز چه در میکده جا کردی گفت
از میکده هم به سوی حق راهی هست
٭٭٭
هر تازه گلی که زیب آن گلزار است
گر بینی گل و گر بچینی خار است
از دور نظر کن و مرو پیش که شمع
هرچند که نور مینماید نار است
٭٭٭
تانیست نگردی ره هستت ندهند
این مرتبه با همت پستت ندهند
چون شمع قرار سوختن گر ندهی
سر رشتهٔ روشنی به دستت ندهند
٭٭٭
از نالهٔ عشاق نوایی بردار
وز درد و غم دوست دوایی بردار
از منزل یار تا تو ای سست قدم
یک گام زیاده نیست گامی بردار
٭٭٭
آهنگ حجاز مینمودم من زار
کامد سحرم ز دل به گوش این گفتار
یارب به چه روی جانب کعبه رود
گبری که کلیسیا ازو داردعار
٭٭٭
ای دل که ز مدرسه به دیر افتادی
وندر صف اهل زهد غیر افتادی
الحمد که کار خود رساندی تو به جای
صد شکر که عاقبت به خیر افتادی
تا از ره و رسم عقل بیرون نشوی
یک ذره از آنچه هستی افزون نشوی
یک لمعه ز روی لیلیت بنمایم
عاقل باشم اگر تو مجنون نشوی
من مثنویاته
از سمور و حریر بیزارم
باز میل قلندری دارم
دلم از قیل و قال گشته ملول
ای خوشا خرقه و خوشا کشکول
لوحش اللّه ز سینه جوشیها
یادایام خرقه پوشیها
که بود کی که بازگردم فرد
با دل ریش و سینهٔ پر درد
دامن افشانده زین سرای مجاز
فارغ از فکرهای دور و دراز
خاک بر فرق اعتبار کنم
خنده بر وضع روزگار کنم
یک دمَک با خودآ ببین چه کسی
از که دوری و با که هم نفسی
جور کم به ز لطف کم باشد
که نمک بر جراحتم باشد
جور کم بوی لطف آید ازو
لطف کم محض جور زاید ازو
مثنوی شیر وشکر
لطف دلدار این قدر باید
که رقیبی ازو به رشک آید
ای مرکز دایرهٔ امکان
وی زبدهٔ عالم کون و مکان
تو شاه جواهر ناسوتی
خورشید مظاهر لاهوتی
تا چند به تربیت بدنی
قانع به خزف ز در عدنی
صد ملک ز بهر تو چشم به راه
ای یوسف مصر برآی از چاه
تا والی مصر وجود شوی
سلطان سریر شهود شوی
در روز الست بلی گفتی
و امروز به بستر لاخفتی
نه اشک روان نه رخ زردی
اللّه اللّه تو چه بی دردی
به چه بسته دلی به که هم نفسی
یک دم به خودآ و ببین چه کسی
شد عمر به شصت و همان پستی
از بادهٔ لهو و لعب مستی
گفتم که مگر چو به سی برسی
یابی خود را دانی چه کسی
در سی در سی ز کلام خدا
رهبر نشدت به طریق هدا
وز سی به چهل چو شدی واصل
جز جهل نشد ز چهل حاصل
اکنون که به شصت رسیدت سال
خالی نشدی یک دم ز وبال
در راه خدا قدمی نزدی
بر لوح وفا رقمی نزدی
در علم رسوم چه دل بستی
بر اوجت اگر ببرد پستی
راهی ننمود اشاراتش
دل شاد نشد ز بشاراتش
تا کی ز شفاش شفا طلبی
وز کاسهٔ زهر دوا طلبی
در راه طریقت او روکن
با نان شریعت او خو کن
کان راه نه ریب درو نه شک است
وان نان نه شور و نه بی نمک است
علمی بطلب که ترا فانی
سازد ز علایق جسمانی
علمی بطلب که کتابی نیست
یعنی ذوقی است و خطابی نیست
علمی که دهد به تو جان نو
علم عشق است ز من بشنو
علم رسمی همه خسران است
در عشق آویز که علم آنست
آن علم ز تفرقه نرهاند
این علم ترا ز تو بستاند
این علم ز چون و چرا خالی است
سرچشمهٔ آن علی عالی است
٭٭٭
عُشّاقُ جَمالِکَ قَدْغَرَقُوا
فی بَحْرِ صِفاتِکَ وَاحْتَرقُوا
فی بابِ نَوالِکَ قَدْوَقَفُوا
وَلِغیرِ جَمالِکَ مَا عَرَفُوا
٭٭٭
نِیْرانُ الفُرْقَةِ تَحْرُقُهُمْ
أمْواجُ الأَدْمُعِ تُغْرِقُهُمْ
گر پای نهند به جای سر
در راه طلب ز ایشان بگذر
که نمیدانند ز شوق لقا
پا را از سر سر را از پا
٭٭٭
مِنْغَیْرِ زُلالِکَ مَاشَرِبُوا
وَبِغَیْرِ خَیالِکَ مَاطَربُوا
صَدَماتُ جَلالِکَ تُفْنِیهِمْ
نَفَخَاتُ وِصالِکَ تُحْیِیْهِمْ
کَمْقدْأُحْیُوا کَمْقَدْماتُوا
عَنْهُمْفِی العشقِ رَوَایَاتُ
طُوْبَی لِفَقیرٍ رَافَقَهُمْ
بُشْرَی لِحزینٍ وافقْهُمْ
مِنْمَثْنویٍّ مَوسومٌ بِه سوانحِ الْحِجازِ
أیُّها اللاَّهِی عَنْالعَهْدِ القدیم
أیّها الساهی عن النَّهْجِ القویم
اِسْتَمِعْماذا یَقولُ العَنْدَلیب
حَیثُ یَرْوی مِنْأَحادیثِ الحَبیب
مرحبا ای عندلیب خوش نوا
فارغم کردی ز قید ماسوا
ای نواهای تو نار مؤصده
زد به هر بندم هزار آتشکده
باز گو از نجد و از یاران نجد
تا در و دیوار را آری به وجد
آنکه از ما بی سبب افشاند دست
عهد را ببرید و پیمان را شکست
از زبان آن نگار تندخو
از پی تسکین دل حرفی بگو
٭٭٭
قَدْصَرَفْتُ العُمْرَ فی قِیْلٍ وَقَال
یانَدیمی قُمْفَقَدْضَاقَ المجال
قُلْاَزِلْعَنِّی بِها رَسْمَ الهُمُوم
اِنَّ عُمْری ضَاعَ فی عِلْمِ الرُّسُوم
علم رسمی سر به سر قیل است و قال
نه از آن کیفیتی حاصل نه حال
علم نبود غیر علم عاشقی
مابقی تلبیس ابلیس شقی
لوح دل از فضلهٔ شیطان بشو
ای مدرس درس عشقی هم بگو
٭٭٭
أیُّها القومُ الّذی فی المدْرَسَه
کُلُّ مَا حَصَّلْتُمُوهُ وَسْوَسَه
فِکْرُکُمْاِنْکانَ فی غَیْرِ الحَبیب
مَالَکُمْفی النَّشأَةِ الأُخْرَی نَصِیْب
فَاغْسِلُوا یا قَومُ عَنْلَوْحِ الفُؤاد
کُلِّ عِلْمٍ لَیسَ یُنْجِی فی المَعاد
ساقیا یک جرعه از روی کرم
بر بهائی ریز از جام قدم
تاکند شق پردهٔ پندار را
هم به چشم یار بیند یار را
اِبْذِلُوا أرْواحَکُم یاعاشِقین
اِنْتَکُونُوا فی هَوَانا صَادِقین
گوی دولت آن سعادتمند برد
کو به پای دلبر خود جان سپرد
هرکه را توفیق حق آمد دلیل
عزلتی بگزید و رست از قال و قیل
عزلت بی عینِ علم، آن ذلت است
ور بود بی زای زهد، این علت است
زهد چبود از همه پرداختن
جمله را در داو اول باختن
علم چبود آنکه ره بنمایدت
زنگ گمراهی ز دل بزدایدت
أیُّها القَلبُ الحَزینُ المُبتلا
فی طریقِ العشقِ انواعٌ البَلا
لَکِنَ الصَّبَ العَشُوقَ المُمْتَحَن
لایُبالِی بِالبَلایا و المِحَن
٭٭٭
سهل باشد در ره فقرو فنا
گر رسد جان را تعب تن را عنا
رنج راحت دان چو شد مطلب بزرگ
گرد گله توتیای چشم گرگ
کی بود در راه عشق آسودگی
سر به سر درد است و خون پالودگی
غیر ناکامی درین ره کام نیست
راه عشق است این ره حمام نیست
ای خوش آن کو رفت در حصن سکوت
بست دل در ذکر حی لایموت
خامشی باشد مقال اهل حال
گر بجنبانند لب گردند لال
نزد اهل دل بود دل کاستن
از عبادت مزد از حق خواستن
چشم بر اجر عمل از کوری است
طاعت از بهر طمع مزدوری است
اندرین ویرانهٔ پر وسوسه
دل گرفت از خانقاه و مدرسه
نی ز خلوت کام جستم نی ز سیر
نی ز مسجد طرف بستم نی ز دیر
عالمی خواهم ازین عالم به در
تا به کام دل کنم خاکی به سر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شیخ بهاء الدین محمد العاملی، عالم و شعرای بزرگ و مورد احترام از منطقه نجد، تبحر زیادی در علوم مختلف داشته و به عنوان یک زاهد در جستجوی عرفان، در مسافرتهای زیادی شرکت کرده است. او در اصفهان سکونت یافته و ترویج شریعت و طریقت را به عهده گرفته است. تألیفات او از جمله کتابهای معروفی چون کشکول، مفتاح الفلاح و رسالههای متعدد در موضوعهای مختلف است.
شعرهای او به عشق و معرفت، وضعیت عاشقان، و انتقاد از علم رسمی و ظاهری اشاره میکند. او تأکید دارد که علم واقعی عشق است و با ابراز احساساتش، به دنبال دستیابی به حقیقت و پرهیز از ظواهر دنیوی است. گاهی از نگرانیها و معضلات اجتماعی نیز حرف میزند. در کل، اشعارش نشاندهنده عمیقترین احساسات انسانی و جستجوی حقیقت در زندگی است.
هوش مصنوعی: شیخ بهاءالدین محمد العاملی، از شخصیتهای برجسته و عالمی بزرگ در زمینههای علمی و عرفانی است. او اهل منطقه نجد و از صاحبنظران قابل توجه در علوم مختلف به شمار میرود. او سالها در سفر و سیاحت به سر برد و در نهایت در اصفهان سکنی گزید. او در ترویج دین و طریقت، تلاشهای زیادی انجام داد و افراد زیادی را به درجات عالی معنوی رسانید. همچنین او آثار و تألیفات متعددی در زمینههای مختلف دارد که بسیاری از آنها مشهورند، از جمله کتاب «کشکول» که به ویژه معروف است. او در سال ۱۰۳۲ هجری قمری درگذشت و پیکر شریفش به مشهد مقدس منتقل شد.
هوش مصنوعی: از علم و دانش رسمی که پر از بحث و جدل است بگذر، و به عشق و احساسی که در دل داری توجه کن که همواره شور و حال خوبی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: امید به رحمتهای الهی را نباید از دست داد و به سخنان موعظهکنندگان که میگویند نباید این امید را داشت، گوش نکن. چرا که شنیدن این گفتهها خود میتواند زیانآور باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا عاقل و دلش آگاه است، به زنجیر دیوانگی عشق گرفتار است.
هوش مصنوعی: مردم زندگی خود را در مشت دارند و من برای جلب محبت و بخشش آنها به دور شما میچرخم، آیا بوسهای از شما برای من کافی است؟
هوش مصنوعی: بهائی اگرچه از کعبه میآید، اما متعلق به همان کسی است که در بند عشق و شهوات است.
هوش مصنوعی: شما تا مهرماه 2023 بر روی اطلاعات آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: اگر از من دلخور هستی، باید بدانی که وقتی به تو نگاه میکنم، چشمانم همیشه گرسنهاند و هرگز از دیدن چهرهات سیر نمیشوند.
هوش مصنوعی: دیروز علمای دین در شهر مسئلههای دینی را آموزش میدادند، اما امروزه از اهل میکده و رندها، من درسهای زندگی و رندگی را آموختم.
هوش مصنوعی: ای خدای من، چه کسانی خوششانس هستند که در راه عشق به آلام و رنجها دست یافتهاند و در عوض، غمهای دنیوی و مسائل مذهبی را رها کردهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که اهل کفر دیدند که ایمان من آسیب دیده، بخشی از زنجیر خود را بر روی لباس من بستند.
هوش مصنوعی: ای کاش که اهل علم و دانش حقیقت را درک کنند. امشب چه سخنی در گوش آنها گفته شده است که این افراد بیچاره امروز ورقهای خود را سوزاندهاند.
هوش مصنوعی: من از عشق او به شدت شاد و سرمست هستم و دیگر نیازی به نصیحت و پند درمانگر ندارم. برای گوش دادن به نصیحت، دل بیدار و هشیاری لازم است.
هوش مصنوعی: دیگر امیدی به بهبودی ندارم، خوش به حال آن روزهایی که میگفتم باید راهی برای درمان این دل بیمار پیدا شود.
هوش مصنوعی: عشق بارها تلاش کرد تا خود را بروز دهد، اما باید این بار جنونش را مهار کند و در قید و بند قرار گیرد.
هوش مصنوعی: سجادهٔ زهد من که خالی از عیبها و دور از سرزنشهاست.
هوش مصنوعی: تمامی رشتههای او از تار چنگ تشکیل شده و خود تارش نیز از پود زنجیری است.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر عشق با پای خود بر زمین بگذاریم، لطفاً نکتهای که میگوییم را از دست نده و ما را رها مکن.
هوش مصنوعی: ما عاشقان مست، چنان غرق در عشق هستیم که بر تفاوت سر و پا توجهی نداریم. این نکتهها را خوب درک کنید ای افرادی که بیدار و هشیارید.
هوش مصنوعی: در روز قیامت وقتی که به بازار بزرگ آنجا میروم، از خجالت و بدبختیام که کالاهایم خیلی خراب و بیارزش هستند، احساس شرمندگی میکنم.
هوش مصنوعی: اگر همه چیز این دو جهان را هم بگیرم، اما بهای یک تار موی محبوبم را نتوانم پرداخت کنم، بیارزش خواهم بود.
هوش مصنوعی: با اینکه در مسیر عشق در هیچ مکانی آرام نمینشینم، اما به قدری گریه کردهام که خون از چشمانم جاری شده و دستانم را شستوشو دادهاست.
هوش مصنوعی: گاهی لباس ریا و تظاهر به دینداری به تن میکنم، و گاهی هم زیر این لباس، نشانههای شرک و بتپرستی را پنهان میکنم.
هوش مصنوعی: من وسیلهای برای نمایان کردن زیبایی معشوقم هستم و وجودم از نور چهرهاش پر شده و نشانهای از تجلیات الهی است.
هوش مصنوعی: ابلیس در آن لحظه که فرشتگان سجده کردند، سجده نکرد و به همین دلیل رد شد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند مرا بهخوبی بشناسد؛ گاهی بهصورت مؤمن، گاهی کافر، و گاهی در شکلهای دیگری مانند زرتشتی یا یهودی ظاهر میشوم.
هوش مصنوعی: اگر کسی از عشق من به تو باخبر شود، غیرتم را میکشد، چون میترسم که آه او ناشی از عشق تو باشد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جام از آن شراب معنوی به من بده تا لحظهای از این حجاب ظاهری و دنیوی آسوده شوم.
هوش مصنوعی: ما در بازی عشق، هم دین و هم دل خود را به یک نگاه باختیم و از این باخت راضی و خوشحال هستیم. ای دل، آیا تابهحال از این انتخاب پشیمان شدهای؟
هوش مصنوعی: زاهدی را دیدم که به میخانه رفت و در حال نوشیدن شراب بود. به او گفتم: خوشبخت باشی، چون مانند یک ارمنی، ایمان به مسلمانی را ترک کردهای و به لذتهای دنیا پرداختهای.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد زلف و موهای او میافتم، حالتی آشفته و پریشان در وجودم پیدا میشود که بر آشفتگیام میافزاید.
هوش مصنوعی: درد و رنجی که بر دل ما سیه دلان میآید، جز از طرف خداوند نیست و این بلاها خاصیتی دارند که تنها به ما میرسند و نه هر نوع مصیبتی که بتوان تصور کرد.
هوش مصنوعی: شما با دادههای تا تاریخ مهرماه 1402 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: شراب عشق تو را به وجود میآورد، نه با دانش و تحقیقات فلسفی یا عرفانی.
هوش مصنوعی: آیا لباس خود را آتش زدی؟ امشب جهان پر از دودهای کفر، نفاق و زرق و برق شده است.
هوش مصنوعی: دیروز در میکده شخصی اهل دین را دیدم که شراب نوشیده بود. او دور گردنش تسبیح آویزان کرده بود و در دستش همچنین یک گیلاس شراب داشت.
هوش مصنوعی: شما هم میتوانید در میکده (محل خوشگذران) مسیر خود را به سوی حقیقت پیدا کنید.
هوش مصنوعی: هر گلی که در باغ زیبایی میافزاید، اگرچه زیبا به نظر میرسد، در زیر آن ممکن است خاری هم وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: بنگر از دور و نزدیک نرو، چرا که شمع هرچند نور افشانی میکند، اما در واقع آتشین است.
هوش مصنوعی: شما تا مهر ماه 2023 بر روی دادهها آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: اگر تلاش نکنی و عزم جدی نداشته باشی، به جایی نمیرسی و در این مرحله به خاطر تلاش کم و اراده ضعیفت، موفق نخواهی شد.
هوش مصنوعی: اگر شمع در حال سوختن است و تو سررشتهای از روشنی در دست نداشته باشی، به تو اجازه نمیدهند که به درستی روشن باشی.
هوش مصنوعی: از صدای نالههای عاشقان، نوایی بگیر و از رنج و غم عشق، درمانی پیدا کن.
هوش مصنوعی: برای این که به هدفی نزدیک شوی، تنها یک قدم فاصله داری. پس دست به کار شو و پیش برو.
هوش مصنوعی: شما بر روی دادههای موجود تا مهر ۱۴۰۲ آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: من با نواهای سرزمین حجاز آواز میخواندم و در دل خود نالهای داشتم که در صبح به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: ای خدا، چه دلیلی دارد که کسی از پیروان زرتشت به سمت کعبه برود در حالی که کلیسا از او نفاق و دوروئی دارد؟
هوش مصنوعی: شما بر روی دادههایی که تا اوایل مهر ۱۴۰۲ جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: ای دل، تو که به مدرسه رفتی اما به خانقاه نرسیدی و در جمع زاهدان هم جایگاه خود را نیافتیدی.
هوش مصنوعی: خدا را شکر که تو به هدف خود رسیدی و این بهترین نتیجه است که میتوان به آن دست یافت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از مسیر و اصول عقل و خرد خارج نشوی، هیچگونه افزایشی در وجود و شخصیت تو حاصل نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر من نگاهی از زیبایی چهرهات به تو بیفکنم، باید عاقل باشم، چون ممکن است تو دیوانهوار عاشقم شوی.
هوش مصنوعی: من از تجمل و زرق و برق بیزارم و دوباره به دنبال سادگی و حالتی آزادانه هستم.
هوش مصنوعی: دل من از شلوغی و سر و صدای زندگی خسته شده است. خوشا به حال کسی که لباس صوفیانه به تن دارد و کاسهای در دست گرفته.
هوش مصنوعی: خداوند بر دل افرادی که به یاد روزهای زندگی ساده و زاهدانه میافتند، آثار و نشانههایی مینویسد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر حسرت و اندوه شخصی است که به گذشته و زمانهای خوشتر فکر میکند. او از دل شکسته و دردهای درونش صحبت میکند و از خود میپرسد که آیا میتواند به آن دوران برگردد یا نه. این احساس ناتوانی و longing (درخواست عمیق) برای بازگشت به روزهای بهتر، عاطفی عمیق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به زنی دارد که با زیبایی و جاذبهاش در دنیای غیرواقعی و مجازی خود را رها کرده و از افکار پیچیده و دور فاصله گرفته است. او به نوعی سرشار از آزادی و بیخیالی است و در این لحظه، به شکلی خاص و جذاب خود را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: من به وضعیت و اعتبار خود بیاعتنا میشوم و بر شرایط نامساعد زندگی میخندم.
هوش مصنوعی: لحظهای با خودت فکر کن که چه کسی از تو فاصله دارد و با چه کسی نزدیکی و همراهی میکنی.
هوش مصنوعی: اگر کملطفی کسی کمتر از خوبی باشد، پس مانند نمکی بر زخم من خواهد بود.
هوش مصنوعی: از آنچه که نامهربانی و سختگیری از او نشئت میگیرد، بوی نیکی و لطفش کمتر به مشام میرسد، و برعکس، وقتی از او لطف و نیکی جاری باشد، سختگیری و جور کمتر به چشم میآید.
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی معشوق باید به حدی باشد که حتی رقیبان نیز به او حسادت کنند.
هوش مصنوعی: تو محور تمام موجودات و بهترین خلق در عالم هستی هستی.
هوش مصنوعی: تو چون یک گوهر ارزشمند در دنیای مادی هستی و نمایانگر نور و صفات الهی.
هوش مصنوعی: چرا باید به چیزهای بیارزش و سطحی بسنده کنی، در حالی که میتوانی به نعمتها و زیباییهای باارزش دسترسی داشته باشی؟
هوش مصنوعی: صدها فرشتۀ آسمانی برای تو در انتظارند، ای یوسف مصر، از چاه بیرون بیا.
هوش مصنوعی: برای اینکه در مصر مقام والایی به دست آوری، باید به مقام بلندتری از بیداری و آگاهی دست یابی.
هوش مصنوعی: در روزی که برای انتخاب مسیر خود قول و تعهد دادی، اکنون در وضعیتی آرام و بیتفاوت قرار گرفتهای.
هوش مصنوعی: نه اشکی دارم که بریزم و نه رنگ رخسارم زرد است. ای خدا، تو چه قدر بیدرد و بیخبر هستی از حالت من!
هوش مصنوعی: به چه دلیل دل را به کسی وابسته کردهای؟ تنها لحظهای به خودت بیاندیش و ببین که چه کسی در کنارت است.
هوش مصنوعی: عمرش به شصت سال رسید و هنوز در حال همنشینی با شادیهای زودگذر و هوسهای بیهوده است.
هوش مصنوعی: گفتم شاید وقتی به سن سی سالگی برسی، بتوانی هویت واقعیات را بشناسی و بفهمی کیستی.
هوش مصنوعی: اگر از کلام خدا هدایت نشوی، در بیراهی باقی میمانی و راه را نمییابی.
هوش مصنوعی: وقتی به سی و چهل رسیدی و به مقصد رسیدی، فقط جهل و نادانی به تو اضافه نشده است.
هوش مصنوعی: اکنون که به سن شصت سالگی رسیدهای، حتی یک لحظه هم از بار سنگین زندگی آزاد نبودهای.
هوش مصنوعی: در مسیر خدا یک گام برنداشتی و در صفحه وفا هیچ نشانی از خود نگذاشتی.
هوش مصنوعی: اگر به مقام و بلندای خود مغرور شدهای، چه فایده دارد؛ زیرا اگر به پایین بیفتی، هیچ چیز برایت باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: نشانههای او راهی را به سوی دل شاد نمیکند و بشارتهای او باعث خوشحالی نمیشود.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی از شفای او کمک بخواهی و همچنان در جستجوی درمان از زهر باشی؟
هوش مصنوعی: در مسیر سیر و سلوک معنوی، با آداب و دستورات دینی آشنا شو و خود را با آن سازگار کن.
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح بیان شده که راهی که در پیش داریم، از ابهام و تردید خالی است و مزه نان هم نه شور است و نه بیمزه؛ به عبارتی، این مسیر روشن و روشناییبخش است و کیفیت آن نیز مطلوب و لذتبخش است.
هوش مصنوعی: علمی را جستجو کن که تو را از وابستگیهای دنیوی و مادی آزاد کند و به نوعی از تعلقات جسمی جدا سازد.
هوش مصنوعی: دانشی را جستجو کن که فقط در کتابها نیست، بلکه نیاز به ذوق و احساس دارد و نمیتوان به صورت زبانی یا گفتاری آن را منتقل کرد.
هوش مصنوعی: علمی که جان تازهای به تو میدهد، عشق است. این را از من بشنو.
هوش مصنوعی: در عشق واقعی، علم و دانش رسمی به تنهایی نمیتواند انسان را به مقصد برساند؛ زیرا آنچه در عشق اهمیت دارد، احساسات و تجربههای عمیق است، نه فقط اطلاعات و آگاهیهای سطحی.
هوش مصنوعی: این دانش توانایی ندارد که تو را از تفرقه دور کند، بلکه این دانش تو را از خودت خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: این دانش از سؤالات و تردیدها خالی است و منبع و منشا آن، علی است که در مقام بلندی قرار دارد.
هوش مصنوعی: عاشقان زیبایت در دریاهای ویژگیها و صفات تو غرق شدهاند و به آتش عشق تو سوختهاند.
هوش مصنوعی: در درِ رحمت تو ایستادهاند و جز زیبایی تو را نمیشناسند.
هوش مصنوعی: شما تا دادههای مربوط به مهرماه 1402 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: آتش جدایی آنها را میسوزاند و امواج اشکهاشان آنها را غرق میکند.
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی حقیقت، قدمها را به جای سر بگذارند، از راه آنها بگذر و ادامه بده.
هوش مصنوعی: آنها از شادی ملاقات، نمیدانند که پا را از سر و سر را از پا جدا کنند.
هوش مصنوعی: بدون وجود آب زلال تو، هیچ کس نمیتواند بنوشد و بدون خیال تو، هیچ کس نمیتواند خوش بگذراند.
هوش مصنوعی: عظمت و جلال تو باعث میشود که برخی از آنها نابود شوند، اما پیوند و ارتباط تو زندگیبخش دیگری است و آنها را زنده میکند.
هوش مصنوعی: در عشق، بسیاری از داستانها و روایتها وجود دارد که نشاندهنده تجربههای متفاوت انسانها هستند.
هوش مصنوعی: بهشت نصیب آن فقیر میشود که با دوستان خوب و خوش حال باشد، و این خبر خوش برای کسی که غمگین است، فراموش نمیشود.
هوش مصنوعی: ای کسی که از عهد و پیمان دیرین غافلی، ای کسی که از راه درست و صحیح بیخبر هستی.
هوش مصنوعی: گوش کن چه میگوید بلبل، زمانی که از داستانهای محبوبش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: سلام ای بلبل خوشآواز، تو از بند هر چیز دیگری آزاد شدهای.
هوش مصنوعی: شرنگ صدای تو در عمق وجود من نشسته و هر کلمهات مثل آتشکدهای از شعلههای سوزان در جانم است.
هوش مصنوعی: برای من از سرزمین نجد و دوستان آن بگو تا بتوانی حال و هوای آنجا را به خوبی در توصیف کنی.
هوش مصنوعی: کسی که بدون دلیل و علت، دست به اتحاد و پیمان زد، رابطهای را قطع کرد و توافق را نقض کرد.
هوش مصنوعی: از زبان آن دختر خشن، برای آرام کردن دل، سخنی را بیان کن.
هوش مصنوعی: من عمرم را صرف گفت و گوهای بیفایده کردم، ای دوست، بپا! چون زمان تنگ و محدود شده است.
هوش مصنوعی: به من بگو که آن نشانههای ناراحتی را از من دور کن، زیرا عمر من در یادگیری آن نشانهها تلف شده است.
هوش مصنوعی: علم رسمی فقط به گفتوگوها و نظرات مختلف اشاره دارد و از آن چیزی به دست نمیآید؛ نه در حالات و نه در کیفیتها.
هوش مصنوعی: عشق واقعی تنها علم حقیقی است و هر آنچه غیر از آن باشد، در واقع فریب و نیرنگ شیطان است.
هوش مصنوعی: دل خود را از پلیدیها و زشتیهای شیطان پاک کن. ای معلم، از عشق نیز صحبت کن و درسهای آن را ارائه بده.
هوش مصنوعی: ای مردم، آنچه در مدرسه به دست آوردهاید، تنها وسوسهای بیش نیست.
هوش مصنوعی: اگر اندیشهتان در غیر از محبوب باشد، در زندگی آخرت بهرهای نخواهید داشت.
هوش مصنوعی: ای مردم، دل خود را از هر دانشی که در روز قیامت به کارتان نمیآید شستشو دهید.
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفاً یک جرعه از روی مهربانیات بر زمین بریز، همانطور که قدیمیترین جام را پر میکنی.
هوش مصنوعی: دودمان فکر و خیال را تکهتکه کرده و آن را از پشت پرده بهچشم یار میسپارد تا یار خود را ببیند.
هوش مصنوعی: ای عاشقان، جانهای خود را تقدیم کنید تا در عشق ما راستگو باشید.
هوش مصنوعی: شخصی که خوشبخت و سعادتمند است، موفق شده است که دلبر خود را به دست آورد و برای او جان خود را فدای عشق کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که موفق به درک و فهم حقیقت شود، به دوری از شلوغیها و حرف و حدیثهای بیمورد میگراید و از آنها رهایی مییابد.
هوش مصنوعی: زندگی بدون علم باعث ذلت انسان میشود و اگر زهد هم بدون تفکر و بصیرت باشد، این خود دلیل بر مشکل است.
هوش مصنوعی: زهد و پارسایی چه فایدهای دارد وقتی که در ابتدا همه چیز را از دست میدهیم.
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی میتواند راهی را به تو نشان دهد که از گمراهی رها شوی و دل را پاک کند.
هوش مصنوعی: ای دل غمگین، چه قدر در مسیر عشق دچار درد و رنج شدهای!
هوش مصنوعی: اما دلداده صبور، که در عشق آزموده شده است، به مشکلات و مصائبی که برایش پیش میآید، توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر انسان به درستی در مسیر فقر و زوال حرکت کند، ممکن است راحتی روح را بدست آورد، در حالی که جسمش دچار رنج و درد خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگرچه رنج و سختی ممکن است ناخوشایند به نظر برسد، اما در واقع میتواند به ما چیزهای مهمی بیاموزد. به مانند زمانی که یک مشکل بزرگ را مطرح میکنیم، وجود آن مشکلات میتواند به ما کمک کند تا دید صحیحتری نسبت به وضعیتمان داشته باشیم.
هوش مصنوعی: هیچکس در مسیر عشق راحت و آرام نیست؛ تمام این راه پر از درد و رنج است و دل وابسته به عشق همیشه در عذاب و سختی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: در این مسیر عشق، موفقیتی جز ناکامی وجود ندارد. این راه، راهی متفاوت است و مانند یک حمام نمیتواند راحتی و آسایش به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که به سکوت پناه برد و دلش را به یاد خداوند زنده و بیمرگ مشغول کرد.
هوش مصنوعی: سکوت و آرامش، زبان کسانی است که در حالت عرفانی و معنوی به سر میبرند. اگر آنها لبهای خود را بگشایند و سخن بگویند، به ناگاه از حالت سکوت خارج شده و بیزبان میشوند.
هوش مصنوعی: دل سپردن به عبادت و خواستن پاداش از خداوند، کار اهل دل نیست.
هوش مصنوعی: چشم دوختن به پاداش کارها نشانه نابینایی است و انجام عبادت فقط به خاطر امید به مزد و پاداش، همچون کارگری است که فقط به فکر مزد خود است.
هوش مصنوعی: در این سرزمینِ خالی از امید، دل از صومعه و مدرسه دلتنگ شده است.
هوش مصنوعی: نه در تنهایی لذت را جستم، نه به دنبال سفر رفتم، نه از مسجد روی برگرداندم و نه در میخانه باقی ماندم.
هوش مصنوعی: میخواهم از این دنیای پر از درد و رنج دور شوم تا بتوانم به آرزوی خود برسم، حتی اگر برای این کار خاک را بر سر بریزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.