گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

فاضلی است گرانمایه و کاملی است بلند پایه. ابوالفضایل محمدبن عبداللّه میانجئی نام و لقب اوست. شیخ احمد غزالی او را به محبوبیت تربیت کرده. رسالهٔ سوانح العشاق را به محبت وی به قید تصنیف درآورده. شیخ را شراب زنجبیلی جذبه بر نشاء کافوری سلوک غالب و رهایی طایر لاهوتی روح را از قفس ناسوتی جسم طالب بوده. در کتب این طایفه آمده که به دعای وی احیاء و امانت حاصل شده. خود نیز در تمهیدات بیان می‌کند. آخرالامر او را به دعوی الوهیت متهم ساخته. محضری بر قتلش پرداخته. به سعی ابوالقاسم درگزینی وزیر خلیفه پوست او را کندند، در مدرسهٔ خودش بردار کرده، پس از آن به زیر آورده، در بوریای به نفت آلوده پیچیده، سوختند. چنانکه خود گفته است:

ما مرگ و شهادت از خدا خواسته‌ایم

وان هم به سه چیزِ کم بها خواسته‌ایم

گر دوست چنین کند که ما خواسته‌ایم

ما آتش و نفت و بوریا خواسته‌ایم

در کتاب تمهیدات گوید: بعضی از سالکان این راه در مقام بیهوشی گمان برده‌اند که مساوی الطرفین شده‌اند. چون صفرا غالب بود زنّار بستند و اناالحق گویان بردارِ فنا برآمدند. بعضی طعمهٔ شمشیر شدند و بعضی را سوختند و با فقیر نیز همین آش در کاسه است و من خود از خدا خواسته‌ام. دریغا هنوز دور است کی باشد و کی. غرض، شیخی است عیسوی مشرب و منصوری مذهب. شهادتش در سنهٔ ۵۳۳ واقع گردیده. آن جناب را تصانیف عالیه است مِن جمله رسالهٔ لوایح و کتاب زبدة الحقایق که به تمهیدات معروف است. از آن جناب است:

رباعی

بیش نه آن کت به چشم بیشتر آید

بیش نه آن کس که از تو پیش تر آید

بیشی و پیشی به دانش است و توانش

از دل پاک آید آن نه از پدر آید

٭٭٭

در کوی امید منزلی باید و نیست

در کشتهٔ عشق حاصلی باید و نیست

گفتی که به صبر کار تو نیک شود

با صبر تو دانی که دلی باید و نیست

٭٭٭

ای برده دلم به غمزه جان نیز ببر

بردی دل و جان نام و نشان نیز ببر

گر هیچ اثر بماند از من به جهان

تأخیر روا مدار و آن نیز ببر

٭٭٭

در انجمنی نشسته دیدم دوشش

نتوانستم گرفت در آغوشش

صد بوسه زدم به زلف عنبر پوشش

یعنی که حدیث می‌کنم در گوشش

٭٭٭

بستردنی است آنچه بنگاشته‌ایم

افکندنی است آنچه بفراشته‌ایم

سودا بوده است آنچه پنداشته‌ایم

دردا که به هرزه عمر بگذاشته‌ایم