شاد گردم که هر به ایامی
قامتت را ببینم از بامی
بیتو کارم به کام دشمن شد
وز دهانت نیافتم کامی
در جدایی تبم گرفت و تو خود
ننهادی به پرسشم گامی
دشمنان از شراب وصل تو مست
دوستان را نمیدهی جامی
خال را دانه ساختی وز زلف
بر سر دانه میکشی دامی
در دلم چون غمت قرار گرفت
گو: قرارم مباش و آرامی
چه تفاوت کند در آتش تو؟
گر بسوزد چو اوحدی خامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از longing و دلتنگی برای معشوقش سخن میگوید. او از دیدن قامت معشوق از دور ابراز خوشحالی میکند، اما به خاطر عدم حضور او وضعیتش به کام دشمنان گشته و از زندگی بیاو رنج میبرد. جدایی آنها باعث شده که شاعر در درد و تب به سر ببرد و معشوق هیچ قدمی برای رویارویی با او برنداشته است. او به تلخی اشاره میکند که دوستانش نیز از شادی ناز و وصل معشوق بیبهره هستند. در نهایت، او با تصویری از زخمهای عاطفیاش میآید و میگوید که بغض غم او دیگر برایش آرامش ندارد و حتی در آتش عشق نیز به شدت میسوزد.
هوش مصنوعی: خوشحالم که هر روز بتوانم قامت زیبایت را از بالای بام ببینم.
هوش مصنوعی: بدون تو، کارهایم به نفع دشمنانم جریان پیدا کرد و نتوانستم از گفتار تو چیزی به دست بیاورم.
هوش مصنوعی: در جدایی، بیماری و اندوهی به سراغم آمد و تو هیچوقت برای پرسیدن حال من، قدمی برنداشتی.
هوش مصنوعی: دشمنان به خاطر عشق و نزدیکی تو به حالت بادهگساری رسیدهاند، اما تو به دوستانت هیچ نوشیدنی نمیبهی.
هوش مصنوعی: تو با زیباییهای خود، مانند دانهای که در دل خود خال دارد، توری را بر سر آن میکشی و این زیباییها را در دام عشق به راه میاندازی.
هوش مصنوعی: در دلم وقتی غمت جای گرفت، بگو که آرامش من نباشی و قرار نداشته باشی.
هوش مصنوعی: آیا برایت فرقی دارد که در آتش سوختن، اگر مثل اوحدی بیتجربه و ناتوان باشی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت قد جئت بنظم سامی
احسن الله جزاک ای جامی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.