آن تخم، که در باغ وفا کاشته بودم
شد خار دلم، گر چه گل انگاشته بودم
خون جگرم خورد و بلای دل من شد
یاری که به خون جگرش داشته بودم
پنداشتم آن یار به جز مهر نورزد
او خود به جز آنست که پنداشته بودم
گستاخ منش کردهام، اکنون چه توان کرد؟
من بدروم آن تخم که خود کاشته بودم
چاهی که هوس بر گذرم کند ز سودا
شاید که درافتم، که نینباشته بودم
هر حرفی از آن دیدم و خطیست به خونم
بر لوح دل آن نقش که بنگاشته بودم
سیلاب فراق آمد و نگذاشت که باشد
از اوحدی آن مایه که بگذاشته بودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد زخمهای عاطفیای میافتد که از یک عشق نافرجام بر دلش نشسته است. او اشاره میکند که در ابتدا، عشقش را مانند گلی زیبا در باغ عشق تصور میکرده، اما اکنون احساس میکند که آن عشق بیشتر به خار تبدیل شده است. او به یاد یاری میافتد که با وجود درد و رنجهایی که برایش کشیده، او نیز دچار ناامیدی شده و واقعیت را بهتر از آنچه که فکر میکرده میبیند. شاعر به رد پای عشق و خاطرات گویای آن اشاره دارد که بهجای آرامش، تنها درد و غم را برایش به ارمغان آورده است. در نهایت، او از مشکلاتی که عشق براش به وجود آورده سخن میگوید و از آنچه در قلبش نقش بسته است، با desolation یاد میکند.
هوش مصنوعی: آن دانهای که در باغ محبت و وفا کاشته بودم، به دلی پر از خار و غم تبدیل شده است، اگرچه من آن را گل تصور کرده بودم.
هوش مصنوعی: عزیز جانم که همیشه برایش زحمت کشیدم و با دل آزرده و رنجور بودم، اکنون برای من درد و غم ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: فکر میکردم آن معشوق تنها به خاطر محبت به من توجه نمیکند، اما او واقعاً بیشتر از آن چیزی است که من تصور میکردم.
هوش مصنوعی: من امروز به خاطر شجاعت زیادم در انجام کارهایی که شاید نباید میکردم، وضعیت سختی پیدا کردهام. حالا نمیدانم چه باید کرد، چون من خودم با کاشتن این تخم بد، به این وضع دچار شدم.
هوش مصنوعی: چاهی که آرزو میکند بر سر راهم قرار بگیرد، شاید باعث شود که به درون آن بیفتم، چرا که من هیچگاه آماده این سقوط نبودهام.
هوش مصنوعی: هر کلمهای که از او شنیدم، مانند خطی بر دل من ثبت شده است، چون با خونم آن را نوشتهام.
هوش مصنوعی: با فرا رسیدن دوری، آنچه را که از اوحدی باقی مانده بود، به کلی از بین برد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاری که ز جان دوسترش داشته بودم
وندر دل و جان تخم غمش کاشته بودم
وز بندگی آن شه خوبان زمانه
صد رایت اقبال برافراشته بودم
از بهر شرف خاک قدمهاش چو سرمه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.