باز پیوند، که دوری به نهایت برسید
چارهٔ درد دلم کن، که به غایت برسید
هیچ بر من نکنی چشم عنایت از خشم
تا دگر بار به گوشت چه حکایت برسید؟
رحمتی کن، که ز هجران تو حال دل من
قصهای شد، که به هر شهر و ولایت برسید
جان همی دادم اگر زانکه خیال تو نه زود
یاد میداد دل من که عنایت برسید
خط سبز تو مرا در خطر انداخته بود
بوی آن زلف سیاهم به حمایت برسید
خبرت نیست که در عشق تو از دشمن و دوست
بر من خسته چه بیداد و جنایت برسید؟
اوحدی راز دل خویش بپوشید ولی
همه آفاق حدیثش به روایت برسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و درد و رنج ناشی از دوری معشوق میپردازد. شاعر از معشوق میخواهد که به او رحم کند و به او توجه کند، زیرا دوری او باعث شده که درد دلش به حدی برسد که همه جا دربارهاش صحبت شود. او به یاد میآورد که عشقش چقدر او را تحت تأثیر قرار داده و حتی خواب و خیال او را تحت الشعاع قرار داده است. در نهایت، شاعر میگوید که هرچند راز دلش را پنهان کرده، اما داستان عشقش همه جا پیچیده و شنیده میشود.
هوش مصنوعی: دوباره به هم بپیوندیم، زیرا دوری به نهایت میرسد. برای درد دلم چارهای بیاندیش، تا به انتها برسد.
هوش مصنوعی: مرا به خاطر خشم خود نادیده نگیر، تا ببینم در دفعه بعد به تو چه ماجرایی میگویم.
هوش مصنوعی: ای مهربان، به من لطف کن، چرا که فراق تو، حال قلبم را به داستانی تبدیل کرده که در هر مکان و هر دیاری که برود، از درد و غم آن سخن میگوید.
هوش مصنوعی: من جانم را فدای تو میکنم، زیرا خیال تو هرگز به من اجازه نمیدهد که دل من به مهربانی تو فکر کند.
هوش مصنوعی: رنگ سبز تو باعث شده بود که در وضعیت خطرناک قرار بگیرم، اما بوی موهای سیاه من از طرف تو به کمکم آمد.
هوش مصنوعی: تو خبر نداری که در عشق تو چقدر از طرف دشمنان و حتی دوستان بر من ظلم و ستم رفته است.
هوش مصنوعی: اوحدی دل خود را پنهان کرد، اما داستانش به گوش همه جا رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.