کسی که چشمهٔ چشمش چنین ز گریه بجوشد
چگونه راز دل خود ز چشم خلق بپوشد؟
دلی که این همه آتش درو زنند بنالد
تنی که این همه گرمی درو کنند بخوشد
حدیث ماه رخش آن چنان که هست نگویم
مرا مجال نماند، ز مشتری، که بجوشد
به کوشش از متصور شود وصال رخ تو
به دوستی، که پشیمان شود کسی که نکوشد
ستمگرا، ز غمت گر دلم خروش برآرد
عجب مدار، که سنگ از چنین غمی بخروشد
ترا به دل ز که جویم؟ گرت به ترک بگویم
بدان درم چه ستاند؟ کسی که جان بفروشد
مرا نصیحت بسیار میکنند، ولیکن
چه سود پند رفیقان؟ چو اوحدی ننیوشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ درد درونی و عاطفی گوینده است. او به گریه و شعلهور شدن احساساتش اشاره میکند و بیان میکند که چگونه نمیتواند راز دلش را از دیگران پنهان کند. دل او پر از آتش است و این درد و غم را نمیتواند مخفی کند. همچنین ذکر میکند که عشق واقعی به تلاش و کوشش نیاز دارد و اگر کسی در این راه ناکام باشد، نباید انتظار رسیدن به معشوق را داشته باشد. او به ستمگری که بر دلش تاثیر میگذارد اشاره کرده و میگوید که حتی سنگ نیز از غم چنین احساساتی به خروش میآید. در پایان، گوینده از بیتوجهی به نصیحتهای دیگران سخن میگوید و میگوید بعضی افراد حتی از نصیحت دوستان نیز گوش نمیدهند.
هوش مصنوعی: کسی که چشمانش از شدت گریه به شدت اشک میریزد، چگونه میتواند راز دلش را از دید دیگران پنهان کند؟
هوش مصنوعی: دل دردی را که از آتش احساس میکند، فریاد میزند و جسمی که اینقدر گرما را تحمل میکند، به زودی از حال میرود.
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم درباره زیبایی چهرهی او به تفصیل صحبت کنیم، زیرا وقت کافی نداریم و این موضوع به اندازهای پرشور و پرهیجان است که نیاز به تأمل و دقت بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش، میتوان به دوستی و نزدیکی چهره تو دست یافت، زیرا کسی که تلاش نکند، بعدها احساس پشیمانی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر دل من به خاطر غصهات به فریاد درآید، تعجب نکن؛ چون حتی سنگ هم از چنین اندوهی به صدا درمیآید.
هوش مصنوعی: من از چه کسی به تو فکر میکنم؟ اگر دربارهی رها کردن تو صحبت کنم، چه چیزی از من دریافت میکنی؟ کسی که جان خود را به فروش میگذارد...
هوش مصنوعی: دیگران به من نصیحتهای زیادی میکنند، اما چه فایدهای دارد وقتی که دوست من به سخنانم گوش نمیدهد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز سر بگیرم عیشی چو پا به گنج فروشد
ز روی پشت و پناهی که پشتها همه رو شد
دگر نشینم هرگز برای دل که برآید
کجا برآید آن دل که کوی عشق فروشد
موکلان چو آتش ز عشق سوی من آیند
[...]
به رغم توبهٔ من چون لبت پیاله بنوشد
به روی گرم تو ساقی، که خون توبه نجوشد
بهای گوهر یوسف، کسی خود او نشناسد
همان به است که او را کسی به او نفروشد
کسی به بندگی آرد، که در شمایل طاعت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.