مرا حدیث غم یار من بباید گفت
گرم به ترک سر خویشتن بباید گفت
حکایتی که زن و مرد از آن همی ترسند
ضرورتست که با مرد و زن بباید گفت
دل شکستهٔ من گم شد، این سخن روزی
بدان دو زلف شکن بر شکن بباید گفت
حدیث دوستی و قصهٔ وفاداری
به من چه سود؟ به دلدار من بباید گفت
ز درد دوری او تا بکی کشم خواری؟
چو طاقتم به سر آمد سخن بباید گفت
نسیم صبح، اگر از یوسفم جدا گشتی
بما حکایت آن پیرهن بباید گفت
دوای درد دل اوحدی به دست کنم
گرم بهر که درین انجمن بباید گفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به بیان غم و درد عاشقانه خود میپردازد و از نیاز به بیان احساساتش سخن میگوید. او به این نکته اشاره میکند که هم مردان و هم زنان از بیان مشکلات و احساسات خود میترسند، اما لازم است که این موضوعات مطرح شوند. دل شکستهاش را گم کرده و از وفاداری و دوستی سخن میگوید، و به دوری از محبوبش اشاره کرده و از سختیاش میگوید. در نهایت، شاعر ضرورت گفتوگو درباره این دردها و تجربیات انسانی را تأکید میکند.
هوش مصنوعی: من باید از درد و غم یارم سخن بگویم، آنجا که باید به فراموشی خود بپردازم.
هوش مصنوعی: داستانی وجود دارد که زن و مرد از آن میترسند، اما لازم است که این موضوع را با آنها در میان بگذاریم.
هوش مصنوعی: دل شکستهام گم شده و روزی باید به آن زلفهای پیچخورده و زیبای تو این حرف را بزنم.
هوش مصنوعی: سخن دربارهٔ دوستی و داستان وفاداری برای من چه فایدهای دارد؟ باید این مطالب را به محبوب من بگویم.
هوش مصنوعی: از درد دوری او تا کی باید تحمل کنم؟ وقتی صبرم به پایان رسید، باید از دل سخن بگویم.
هوش مصنوعی: اگر نسیم صبح از یوسف جدا شود، باید از آن پیراهن داستانی بگوید.
هوش مصنوعی: من به دنبال این هستم که برای کسی که در این جمع نیاز به گفتوگو دارد، درمانی برای درد دلهای اوحدی پیدا کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.