گنجور

 
اوحدی

از جام عشق بین همه باغ و بهار مست

دوران دهر عاشق و لیل و نهار مست

ناهید در هبوط و قمر در شرف خراب

خورشید در طلوع و فلک ذره‌وار مست

مجنون و عشق خسته و ایوب و صبر زار

توفان و نوح بیدل و منصور و دار مست

چندین پیاده بنگر و چندین سوار بین

گاهی پیاده بیدل و گاهی سوار مست

معشوق پردگی و خر پرده‌دار و باز

هم پردگی و پرده و هم پرده‌دار مست

آخر ز بهر کیست، نگویی، بدین صفت؟

چندین هزار بیدل و چندین هزار مست

هشیار بود تا به کنون اوحدی ولی

آمد زمان آن که شود هوشیار مست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اوحدی

دل مست و دیده مست و تن بی‌قرار مست

جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟

تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک

ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست

یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه