گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

در عشق تو دل رفت و زجان می ترسم

وز هجر و زمرگِ ناگهان می ترسم

گر زار کُشی مرا نمی ترسم از آن

بیزار زمن شوی از آن می ترسم

 
sunny dark_mode