اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
»
شمارهٔ ۷
آن چیست زهستی به جهان در که جز اوست
یا کیست نه نیست لطفش از دشمن و دوست
اندر ره معرفت تو بی چشم کسی
تو گم شده ای وگرنه عالم همه اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به پرسشهایی بنیادی در مورد وجود و شناخت خداوند میپردازد. شاعر میپرسد که چه چیزی در جهان غیر از خدا وجود دارد و تأکید میکند که لطف و رحمت خدا شامل حال همه، چه دوستان و چه دشمنان، است. در مسیر شناخت حقیقت، آدمی بدون چشم و بصیرت نابود میشود و در واقع، این انسان است که گمشده است، در حالی که همه چیز در عالم نمایشگر وجود خداوند است.
هوش مصنوعی: چه چیزی در جهان وجود دارد که جز او باشد؟ آیا کسی هست که لطفش به دشمن و دوست یکسان نباشد؟
هوش مصنوعی: در مسیر شناخت و حقیقت، تو بدون دید و بصیرت کسی، گم شدهای. در حالی که حقیقتاً همه چیز در این عالم به او مربوط میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بشکفته گلیست بر رخ فرخ دوست
نی نی گل نیست آن رخ فرخ اوست
همچون گل سرخ پوست آن برگ نکوست
هرگز دیدی که سرخ گل دارد پوست
ایزد که جهان به قبضهٔ قدرت اوست
دادست ترا دو چیز کان هر دو نکوست
هم سیرت آنکه دوست داری کس را
هم صورت آنکه کس ترا دارد دوست
گر درد دهد به ما و گر راحت دوست
ا ز دوست هر آن چیز که آید نیکوست
ما را نبود نظر به خوبی و بدی
مقصود رضای او و خشنودی اوست
آن کس که ز بهر او مرا غم نیکوست
با دشمن من همی زید در یک پوست
گر دشمن بنده را همی دارد دوست
بدبختی بنده دان ، نه بد عهدی دوست
تا کی باشم صبور در محنت دوست
کارام دل و جان من از دیدن اوست
گر زین دوستی ترا بدراند پوست
از دوست همیشه دور بودن نه نکوست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.