اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۲۴۴
هنگام وداع آمد آن سرو بلند
گریان گریان که آخر این هجران چند
او از سخنان خوش مرا دل می برد
دل در تن از آرزوی او جان می کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر هنگام وداع با محبوبش، احساس غم و اندوهی عمیق را بیان میکند. او از زیباییهای محبوبش صحبت میکند که دلش را میرباید و به خاطر دوری او، دلش در آرزوی وصال میتپد. این جدایی برای او بسیار دردناک است و از گریه و اشک نمیتواند خودداری کند.
هوش مصنوعی: در لحظه خداحافظی، آن درخت بلند با چشمانی پر از اشک ظهور کرد و از خود پرسید که این جدایی تا چه زمانی ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: او با سخنان شیرینش مرا مجذوب میکند و دل من به خاطر آرزوی او از تن جدا میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف تو کمندیست همه حلقه و بند
خالی نبود ز حلقه و بند کمند
آن چاه بر آن سیم زنخدانت که کند؟
ور خود کندی مرا بدو در که فکند
صد ره گفتم که با من از عهد مخند
تا من به تو باشم از جهانی خرسند
این پند ترا نیامد آن روز پسند
هین خیز و دهل در چو بنپذیری پند
یک قوم در اختیار خود بی خبراند
یک قوم در اختیار حق در خطراند
بگذشته ز راه هر دو قومی دگراند
کز خود نه بخویشتن همی درگذرند
بیهوده بر آزار من ، ای سرو بلند
تیغت شستی بخون و خوردی سوگند
گر من بهلاک خویش گشتم خرسند
باری تو ز خویشتن چنین بد مپسند
در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
نالانم از آن عقیق قند اندر قند
ای وعدهٔ فردای تو پیچ اندر پیچ
آخر غم هجران تو چند اندر چند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.