گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

دنیا که جوی وفا ندارد در پوست

هر لحظه هزار مغز سرگشتهٔ اوست

چندین که خدای دشمنش می دارد

گر دشمن حق نئی چرا داری دوست