گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

چون از در او هیچ مرا نیست گزیر

ای دل درِ او گیرو در آن درگه میر

زنهار ازو بادگری روی مکن

ما را درِ او بس مَه امیر و مَه وزیر

 
sunny dark_mode