اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة
»
الفصل الاول - فی الطامات
»
شمارهٔ ۲۰
ای ساقی از آن بادهٔ دوشینه بیار
کاندر سر من هست از آن باده خمار
مستی چو مرا زخویشتن برهاند
آن به که من البته نباشم هشیار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر از ساقی میخواهد که بادهای بیاورد که شب گذشته نوشیده است، زیرا او هنوز تحت تاثیر آن باده است. او آرزو دارد که با مستی از خود بیخود شود و هشیاری خود را از دست بدهد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آن می قدیمی که دیشب نوشیدم بیاور، زیرا در سر من هنوز اثر آن می و مستیاش باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر مستی من را از خودم آزاد کند، بهتر است که من هرگز هشیار نباشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا چند حدیث قامت و زلف نگار
تا کی باشی تو طالب بوس و کنار
گر زانکه نهای دروغزن عاشقوار
در عشق چو او هزار چون او بگذار
گفتم: که بیا وعده دوشینه بیار
ورنه بخروشم از تو اکنون چو هزار
گفتا: دهم ای همه جفا، نک زنهار!
آواز مده که گوش دارد دیوار
ای عاشق دل سوخته اندوه مدار
روزی به مُراد عاشقان گردد کار
با عشق بتان چو اوفتادت سروکار
خورشید شود همان بشادی بیدار
از دولت و از روز بهی دل بردار
عاشق نبود روز بد و دولت یار
بسیار شنیدم من و دیدم بسیار
کاشفته ببود بر تو از هر سو کار
آخر فلکت پشت شد و گیتی یار
تو شاد شدی مخالف و دشمن زار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.