اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
»
شمارهٔ ۲۲۸ - الخوف
قد کنت اقول لا ابالی بجفا
کردیم چنانک می بنوشم زوفا
الآن اذاصبّ من الحبّ صفا
ترسم که کدورتیش باشد زقفا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات میگوید که قبلاً به بیتوجهی و سردی عشق بیاعتنا بودم و به راحتی از آن میگذشتم. اما اکنون که عشق به من صفا و روشنی میدهد، نگرانم که شاید این آرامش همیشگی نیست و ممکن است دوباره مشکلات و کدورتها برگردند.
هوش مصنوعی: من همیشه میگفتم که از بیمحلی و بیتوجهی ناراحت نمیشوم، درست مثل اینکه میتوانم به راحتی از یک گیاه تلخ بنوشم.
هوش مصنوعی: اگر الان عشق صاف و روشن باشد، فکر میکنم دلشورهاش به خاطر نگرانیهای گذشتهاش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیوسته همی جفا نمایی تو مرا
از برداری مگر تو دیوان جفا
آگاهی نیست از وفا هیچ ترا
ای جان پدر نه شیر مرغست وفا
ای نوش لب و لاله رخ و سیم قفا
کردی دو رخم برنگ چون زر صفا
گر تو ننموده ای مرا مهر و وفا
چندین نکشیدمی بدین شهر جفا
مولای اناالتائب مما سلفا
هل تقبل عذر عاشق قد تلفا
این کان ندامتی صدودا و جفا
مولای عفیالله عفیالله عفا
از من همه مهر آمد و انصاف و وفا
وز تو همه کینه زاد وبیداد و جفا
مااطلب منک یا فوادی قودی
وکلت به من هو حسبی و کفا
طوفان، سرو سر کرده ی اصحاب وفا
از بسکه ز گردش فلک دید جفا
آسود چو در خاک نجف، آذر گفت:
«طوفان در دریای نجف شد ز صفا»
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.