گنجور

 
ابوعلی عثمانی

بدانک پیدا آمدن کرامات بر اولیاء جایز است و دلیل بر جواز آن آنست که هر کار که بودن آن صورت به بندد در عقل و حاصل شدن آن ادا نکند برداشتن اصلی از اصول، واجب بود وصف کردن حق تعالی بقدرت بر آفریدن آن و چون واجب بود آن در مقدور حق تعالی باید که روا بود حاصل شدن آن و پدید آمدن کرامات نشان صدق آنکس بود که بر وی ظاهر گردد اندر احوال و هر که صادق نبود کرامات روا نبود که بر وی ظاهر گردد و دلیل برین آنست که قدیم سُبْحانَهُ وَتَعالی ما را بشناساند تا ما فرق کنیم میان آنک صادق بود اندر احوال و میان آنک مُبْطِل بود از طریق استدلال که آن کاریست موهوم و این نبود مگر باختصاص ولی بدانچه باز نیارند در دعوی وی زیرا که اگر اندر دعوی کاذب بود او را کرامت نبود که اگر چنین بودی فرق نبودی میان راست گوی و دروغ گوی و این آن کرامتست که ما بدان اشارت کردیم و لابدّ کرامت فعلی بود ناقض عادت اندر ایّام تکلیف، ظاهر گردد بر کسی که موصوف بود بولایت، اندر معنی تصدیق حال او.

و سخن گفته اند مردمان اندر فرق میان کرامت و معجزات از اهل حق.

استاد امام ابواسحق اسفراینی قُدِسَّ سِرُّهُ گفتی معجزات دلیل صدق انبیاء بود و دلیل نبوّت با غیر نبی یافتن محال بود چنانک فعل محکم عالِم را دلیل بود اندر آن که او عالمست، از کسی که نه عالم بود نیاید و گفتی اولیاء را کرامت بود چون مانند دعائی که اجابت بود امّا آنچه جنس معجزات پیغمبران بود اولیا را نبود.

امّا استاد امام ابوبکر فورک رَحِمَهُ اللّهُ گوید معجزات دلالت صدقست، اگر کسی دعوی نبوّت کند معجزه فرا نماید دلیل بود بر صدق او و گفتار او و اگر دعوی ولایت کند معجزه دلیل بود بر صدق او اندر حال او و آنرا کرامت گویند و معجزه نگویند، هرچند که او جنس معجزه بود تا فرق بود میان نبی و ولی و معجزه و کرامت.

و او گفتی فرق میان معجزه و کرامت آنست که انبیا عَلَیْهِمُ السَّلامُ مأمورند باظهار معجزه و بر ولی پنهان داشتن آن واجبست و نبی بدان دعوی کند و بر قطع و یقین گوید که چنین باشد که من میگویم و ولی دعوی نکند و قطع نکند که چنین کنم از بیم آنک نباید که مکری بود.

چنین گوید آنک یگانۀ روزگار خویش بود اندر بارۀ خویش قاضی امام ابوبکر اشعری قُدِسَّ روحُهُ که معجزات خاصه انبیا را بود و کرامات اولیا را بود و اولیا را معجزات نبود زیرا که از شرط معجزست که دعوی با وی پیوسته بود و معجزت نه عین معجزه را بود و معجزه آنگه معجزه بود که حاصل آید بر وصفهای بسیار که هر گه یک شرط مختلّ شود از شرایط وی، معجزه نبود و یکی از شرایط آن دعوی پیغمبریست و ولی دعوی پیغمبری نکند پس آنچه وی را شود معجزه نبود و این آن قول است که اعتماد بر وی است و ما بدین طریق گوییم و شرائط معجزه بیشتر اندر کرامات بازیابند مگر این یک شرط.

و کرامات فعلی بود ناچار زیرا که هرچه قدیم بود او را بکسی اختصاص نبود و آن ناقض عادت باشد و حاصل شود در زمان تکلیف و اظهار کند بر بنده تخصیص و تفضیل او را، باشد که حاصل شود باختیار و دعاء او و باشد که حاصل نیاید و باشد که بی اختیار او پیدا آید اندر بعضی اوقات.

و ولی را بدعوت کردن خلق نفرموده اندبخویشتن و اگر چیزی پدید کند بر آن کس که اهل بود جایز بود.

و اهل حق مختلف اند که روا بود که ولی داند که او ولی است یا نه.

استاد امام ابوبکر فورک رَحِمَهُ اللّهُ گفتی نشاید، که خوفش بشود و امن واجب کند.

استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ گفتی روا بود که داند و این گفتی و این اختیار جایز دارد و ما نیز آن را برگزیده ایم و بدان گوییم و این واجب نیست در جمله اولیا تا هریکی از ایشان بداند که او ولی است واجباً ولیکن جائز است که بعضی دانند چنانک جائز است که بعضی ندانند، و چون بعضی داند که او ولی است آن معرفت، کرامتی بود او را، جداگانه، و نه کرامت که یکی را بود از اولیاء واجب بود که همه را، آن بود و اگر ولی را کرامت ظاهر نبود، اندر دنیا، اندر ولایت او بآخرت، قدح نکند نابودن آن کرامت اندر دنیا، بخلاف انبیا عَلَیْهِم السَّلامُ که واجب بود که ایشانرا معجزات بود زیرا که پیغامبر فرستاده است بخلق، مردمانرا حاجت بود بدانستن صدق او و آن صدق بنه توان دانست الّا بمعجزه و حال ولی بعکس این بود زیرا که بر خلق واجب نیست بدانستن او که او ولی است و نه بر وی نیز و ده کس از صحابۀ پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ باور داشتند در آنچه ایشانرا خبر داد که ایشان از اهل بهشت اند، اگر کسی گوید این روا نبود زیرا که ایشانرا از درجۀ خوف و بیم بیرون آرد باکی نیست اگر نترسند از تغیّر عاقبت که آنک اندر دل ایشان بود از هیبت و اجلال و عظمت، حق را، از بسیاری خوف بیش بود.

و بدانک ولی پشت بکرامات باز نگذارد و باز آن ننگرد، بود که ایشان اندر پدید آمدن چیزی از آن جنس، قوّت یقین بود و زیادت علم بود از آنک بحقیقت دانند که آن فعل خدایست دلیلی بود ایشانرا بر صحّت آنک ایشان برآنند از عقاید و در جمله قول بکرامات اولیا واجب است و جمهور اهل حق برین اند و از بس خبرهاء متواتر اندرین از هر گونه، و حکایتها آمده است، علم ببودن او و ظاهر شدن آن، بر اولیاء علمیست که شک را بدان راه نیست و هر که در میان این طایفه افتد و حکایتهای ایشان بشنود و خبرها، او را هیچ شک نماند اندرین جمله.

و از دلیلهای این جمله، یکی نصّ قرآنست اندر قصّۀ آصف بن برخیا یار سلیمان عَلَیْهِ السَّلامُ آنک گفت اَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ اِلَیْکَ طَرْفُکَ و آصف پیغامبر نبود.

از امیرالمؤمنین عمر رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ درست است که او گفت یا سارِیَةُ الْجَبَلَ در میان خطبه روز جمعه و رسیدن آواز عمر بساریه در آن وقت تا از عدو پرهیز کزد و بر کوه شد در آن ساعت.

اگر گوید چگونه روا بود ظاهر شدن کراماتی که زیادت بود در معنی، بر معجزات پیغامبران عَلَیْهِمُ السَّلامُ و روا بود تفضیل اولیا بر انبیا عَلَیْهِمُ السَّلامُ گوییم این کرامتها با معجزۀ پیغمبر ما صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شود زیرا که هر که اندر اسلام صادق نبود کرامات بر وی ظاهر نگردد و هر پیغامبر که در امّت وی یکی را کرامتی بود آن کرامت از جمله معجزات آن پیغمبر بود زیرا که اگر این رسول صادق نبودی کرامت ظاهر نشدی بر آنک متابعت او کرد.

امّا رتبت اولیا هرگز برتبت انبیاء نرسد و اجماع برین منعقد است و آنک ابویزید بسطامی را پرسیدند ازین مسئله گفت مثل آنچه انبیاء عَلَیْهِمُ السَّلامُ داده اند چون مثل خیکی انگبین است آن مقدار که از وی بیرون چکد قطرۀ بود و آن قطره مثل کرامات جمله اولیا بود و آنچه در مشک است مثل آنک پیغمبر ما را بود صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ .