زینسان که گمان شده دی به ره است
وز بستن یخ حباب رشک گره است
دشمن که ز هیبت تو می لرزد چه عجب
کش علت لرزش به نظر مشتبه است
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
زینسان که گمان شده دی به ره است
وز بستن یخ حباب رشک گره است
دشمن که ز هیبت تو می لرزد چه عجب
کش علت لرزش به نظر مشتبه است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این بیتها به این اشاره دارند که برخی افراد ممکن است گمان کنند که مشکلات و موانع راه به دلیل کمبود آگاهی و بینش ساخته شدهاند. همچنین، وقتی دشمن از قدرت و هیبت فردی میترسد، طبیعی است که آن ترس به دلیل دلایلی عمیقتر و نه فقط ظاهری است. در واقع، منشأ ترس دشمن ممکن است از درک نادرستی باشد که از قدرت فرد دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برخی افراد فکر میکنند که راهی برای گریز از مشکلات دارند، اما در واقع با موانع و سختیهایی مواجه هستند که مانع از پیشرفت آنها میشود. به عبارتی، آنچه که گمان میشود ساده و راحت است، در واقع پیچیدگیهایی دارد که موجب دردسر میشود.
هوش مصنوعی: اینکه دشمن از قدرت و هیبت تو میترسد، چیز عجیبی نیست؛ زیرا دلیل این ترس به نظر ممکن است اشتباه باشد و قابل درک نباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر جانِ شریف کو شناسایِ ره است
داند که هر آنچه آید از جایگَه است
رنجی که رسد بهتو نه از دورِ مَه است
کو نیز ز هرچه میرود، بیگنه است
هر جان عزیز کو شناسای رهست
داند که هر آنچه آید از کارگه است
بر زادهٔ چرخ و چرخ چون جرم نهی
کاین چرخ ز گردیدن خود بیگنه است
خورشید مرا بنیکبختان نگه است
بخش من از او چو سایه بخت سیه است
خورشید و شان سزای اوج شرفند
گر ذره بآسمان رود خاک ره است
باز از سر ناز می به اغیار ده است
وز آتش رشک بر دلم داغ نه است
چون شیشه می ز تلخکامی در بزم
میخندم و گریه در گلویم گره است
هر چند که مرد قول و فعلش تبه است
برداشتن پرده ز کارش گنه است
رسوا شود آنکه می درد پرده خلق
زر قلب در آید و محک روسیه است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.