گنجور

 
عرفی

آتشین لالهٔ دل صد ورق است

هر ورق مائدهٔ صد طبق است

عشق می‌گویم و می‌گریم زار

طفل نادانم و اول سبق است

حرف مقصود نمی‌ریزد از او

خامهٔ طالع من تنگ شق است

گل غم زآتش من می‌جوشد

شیشهٔ دل ز غمش پر عرق است

از کتابی که منش در خواندم

لوح محفوظ نخستین ورق است

عرفی ار عیب تو گفتیم مرنج

هرچه در حق تو گویند حق است

 
 
 
کمال خجندی

از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است

حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است

حسن گل کم شد و مشتاقی بلبل هم کاست

عشق من برنوجوحسنت به همان یک نسق است

تا چرا در شب هجران توأم زنده هنوز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه