گنجور

 
عرفی

زخمی شوق توام، سینهٔ جوشان دارم

خانه در کوچهٔ الماس فروشان دارم

کی مسلمان کندم صحبت اصحاب کرم

که در آن زمره بسی حلقه به گوشان دارم

آتش پنبهٔ گوش دگرانم کامروز

گوش را مزرعهٔ پنبه فروشان دارم

صحبت عمر فرومایه ملولم دارد

میل همدوشی تابوت به دوشان دارم

واعظا در گذر از قافلهٔ من که متاع

همه گوش است ولی نذر خموشان دارم

عرفی امروز به کاشانهٔ من باش که باز

گله ای از دل بی شرم خروشان دارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قدسی مشهدی

لبی از زمزمه عشق، خروشان دارم

گرم آه سحرم، سینه جوشان دارم

غرضم نغمه دردست چو بلبل به وصال

گل در آغوش و لب از ناله خروشان دارم

مایه گریه ز ریش دل و داغ جگرست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه