گنجور

 
عرفی

بازم به طوف کعبه احرام تازه شد

ذوقم به بوسه های لب جام تازه شد

گشتیم باز می کش و ارباب شید را

آئین طعن وشیوهٔ دشنام تازه شد

ذوقم نمانده بود ز خونابه های تلخ

اینک حلاوت همه در کام تازه شد

زنار را نیابت تسبیج می دهم

ای اهل شرع، مژده، که اسلام تازه شد

می جوشد از درون دلم چشمه چشمه خون

توفان نوح را دگر ایام تازه شد

عرفی بسی به تشنه لبی عمر باختیم

کز دُرد و صاف ساقی ام انعام تازه شد

 
 
 
بابافغانی

آمد بهار و دل بمی و جام تازه شد

مهرم بساقیان گلندام تازه شد

هر شاخ گل ز کج کلهی می دهد نشان

خوبان رفته را به جهان نام تازه شد

آه از فریب دهر کزین عشوه بس نکرد

[...]

صائب تبریزی

شوق می از بهار گل اندام تازه شد

پیوند بوسه ها به لب جام تازه شد

از چهره گشاده سیمین بران باغ

آغوش سازی طمع خام تازه شد

زان بوسه های تر که به شبنم زگل رسید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه