صد غم دمی بزاید، کانرا سبب نباشد
ز ابنای آفرینش، غم را سبب نباشد
خوش عالمی که در وی، کس کام دوست نبود
در کام دوست نبود، پیک طلب نباشد
از عادت ظریفان، زنهار پر حذر باش
کاندر نهاد ایشان، ذوق ادب نباشد
در ملک عشق کان را، بر شب بنا نهادند
آغاز روز نبود، انجام شب نباشد
گو سلسبیل و رضوان، می باش و می دهنده
در مجلس شرابی، کان نوش لب نباشد
روزی به قتل عرفی، گر پرسدت فضولی
گو دوستدار من بود، تا بی سبب نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به موضوعاتی چون غم، عشق و دوستی میپردازد. شاعر اشاره میکند که غم به صورت طبیعی در زندگی به وجود میآید و به دلیل وجود دیگران نیست. در دنیایی که هیچ کس خوشی واقعی ندارد، از دوستان حقیقی خبری نیست. شاعر به خواننده هشدار میدهد که از رفتارهای ظریف و نابجا پرهیز کند، زیرا اینها ممکن است بدون احساس واقعی ادب باشند. همچنین به عشق و زیباییهای آن اشاره میکند و میگوید که در عشق، شب و روز هیچگاه به پایان نمیرسند. در انتها، شاعر به این نکته اشاره میکند که اگر روزی از او پرسیده شود، باید بگوید که عاشق کسی بوده است، چرا که این عشق بدون دلیل و به خودی خود وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر لحظهای صد نوع غم به وجود میآید، اما هیچ دلیلی از سوی موجودات برای این غم وجود ندارد و غمها خود به خود شکل میگیرند.
هوش مصنوعی: دنیا جایی خوشایند است که هیچکس در آن به دنبال خواستههای خود نباشد و در عوض، کسی دغدغهای برای برآورده کردن آرزوها نداشته باشد.
هوش مصنوعی: از ویژگیهای ظریفان این است که باید احتیاط کرد، زیرا در وجود آنها، حس زیباییشناسی یا ادب ممکن است وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: در قلمرو عشق، وجود مفهوم شب را به عنوان آغاز یک دوران فرض کردند، در حالی که هیچ روزی برای پایان آن ندارد و شب هیچگاه به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: بیا همچون جویبار و نعمتهای بهشتی باش، و در مجلس شراب حضور داشته باش و شراب بنوشان، چرا که آنچه که در آنجا نوشیده میشود، فقط سر شوق و لذت نیست.
هوش مصنوعی: اگر روزی از تو درباره قتل عرفی سوال کنند، بگو که او دوستدار من بود، تا این حادثه بی دلیل نباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در هر هوا که جز برق اندر طلب نباشد
گر خرمنی بسوزد چندان عجب نباشد
مرغی که با غم دل شد الفتیش حاصل
بر شاخسار عمرش برگ طرب نباشد
در کارخانهٔ عشق ازکفر ناگزیر است
[...]
سر مست آرزو را، رسم ادب نباشد
گر سر نهم به پایت، باری عجب نباشد
چون شانه روبهرویش دیدم، ولی ندیدم
یک تار مو که بر وی، دست طلب نباشد
نتوان چو گریه کردن، روز از حجاب مردم
[...]
گر تشنه بر سر خم میرم عجب نباشد
رحمی نمی نمایند تا جان به لب نباشد
با صد امید خواندند کز انتظار سوزند
چون در نمی گشایند کاش این طلب نباشد
صهبای راز دادند سرمست شوق کردند
[...]
گر بی طلب رسد رزق ما را عجب نباشد
مهمان نخوانده آیدهرجاطلب نباشد
قصد گزند داری ماری که راست گردد
گرچرخ شد مساعد جای طرب نباشد
در پرده غیرت ما دندان به دل فشارد
[...]
زآن مبتلای هجرت عشرت طلب نباشد
کز پی شب غمت را روز طرب نباشد
سرگرم آتش عشق در هیچ شب نباشد
گو تا بروز چون شمع در تاب و تب نباشد
غیر از دیار عشق و جز کوی مهوشان نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.