عشق کو، تا خرد بر اندازد
عود شوقی به مجمر اندازد
درد را در دلم بپالاید
عافیت را به بستر اندازد
مرغ جان را ؛ برد، بباغ گلی
که اگر پر زند پراندازد
صید دل را کشد ببند کسی
که اگر سر کشد؛ سر اندازد
آنکه از ناز و غمزه بر جانم
گه سنان ، گاه خنجر اندازد
وز متاع وفا بجیب دلم
نااقل و نه اکثر اندازد
شاهدی کو که یک نفس گوشی
بدل درد پرور اندازد
هر شکستی که از دلم بخرد
بدو زلف معنبر اندازد
آسمان رنگ شیشه ای طلبد
کآفتابی بساغر اندازد
در شراب افکند دل گرمم
دوزخی را بکوثر اندازد
خنده جام جم بگریاند
گریه شیشه خون بر اندازد
نور خورشید می؛ پرند شفق
بر سر خاک اغبر اندازد
باده روشنی که لمعه آن
نور از چشم اختر اندازد
قهقهه شیشه ، طبل کوچ زند
هوش را خیمه بر سر اندازد
کو مغنی که اضطراب دلم
همه در نبض مزمر اندازد
زخمه از باد گوشه دامن
موج در نغمه تر اندازد
از رگ و ریشه دلم بکشد
رعشه در جان غم در اندازد
بهر سامان بزم گر نظری
جانب فرش گستر اندازد
چمن جنت آورد رضوان
جای فرشش بمنظر اندازد
مایه انتعاش مظلومان
گر بدامان صرصر اندازد
آشیانه خراب کرده باز
پیش برج کبوتر اندازد
روز هیجا که بر کشد شمشیر
نام رستم بخون در اندازد
خامه هنگام ثبت هیبت او
لرزه در نقش مسطر اندازد
در مصاف قیامت آشوبش
که رو آرو بلشکر اندازد
نعره در تازیانه فعل کند
حمله را باد در سر اندازد
نعره سیلی برآفتاب زند
صدمه سد سکندر اندازد
دشنه بر سینه فلک شکند
نیزه در ناف اختر اندازد
زهره آهنگ رزم بردارد
وز برون چنگ و مزمر اندازد
ترکتاز از کرشمه وام کند
طلبد خود و معجر اندازد
حله مطربانه چاک زند
ز ره زلف در بر اندازد
تیغ سیمابگون درآمد و شد
سرو دست دو پیکر اندازد
آفتاب از گشاد ناوک او
جوشن حوت بر سر اندازد
بگریزد بزیر ماهی گاو
گرز، را چون بمغز اندازد
باد آتش نهاد حمله او
بحر را تشنه در بر اندازد
علت رعشه بسکه عام شود
چون بمیدان تکاور اندازد
رمح فولاد عرض موج زند
تیغ الماس جوهر اندازد
تا بسنجد متاع بازویش
آنکه زین پس جدل در اندازد
سر خاقان بتیغ بازویش
در ترازوی قیصر اندازد
نی غلط گفتم این نه گردابی است
کز، ویم کس بمعبر اندازد
کشتیم در میان بحر شکست
که بدریا شناور اندازد
هر که دنیا نشیمنش باشد
فرش در کام اژدر اندازد
مردم از شرم ، چند گمرهیم
عقده در کار رهبر اندازد
دست توفیق کو که شمشیری
برسر نفس کافر اندازد
حسن معنی که دارد آنکه بمهر
در ره دشمنان سر اندازد
یوسف آنکس بود که از حسدش
گر برادر بچه در اندازد
او عبیر لباس خود خواهد
که بجیب برادر اندازد
واعظم کشت سنگ مستی کو
که شکستی بمنبر اندازد
ذوق و عظم نماند و میخواهم
که سخن طرح دیگر اندازد
سر بسر شکوه ستم گردد
رسم شرم از جهان بر اندازد
خویشتن را زتنگنای دلم
بطربگاه دلبر اندازد
گوید ای بیوفا کرشمه تو
شور تا کی بهر سر اندازد
نقش را کج مباز با عرفی
مهره تا کی بششدر اندازد
کاشکی آن شکیب هم میداشت
که شکایت بمحشر اندازد
رو بدلجوئیش مباد آن مست
زهر آفت بساغر اندازد
رو که آن تشنه بهانه مدح
ترسمش عقل در سر اندازد
که شکایت بخون بپالاید
بدر گوش داور انداز
میرابوالفتح کز سیاست او
غمزه زهره خنجر اندازد
گر ضمیرش کند نثار قبول
آسمان مهر انور اندازد
نافه صحرای چین شود هرگاه
قلمش نافه تر اندازد
دانه از کشت جودش ارمرغی
چیندو در گلو در اندازد
همچو سیمرغ آسمان هر روز
بر زمین بیضه زر اندازد
ایکه خشمت در آزمودن تیغ
سر بهرام صفدر اندازد
گر کشد باز هیبت تو صفیر
مرغ تصویر شهپر اندازد
حلمت از سایه بر فلک فکند
سینه بر روی محور اندازد
گر قضا قدرتت بدست آرد
بی عرض طرح جوهر اندازد
عطری از جیب خلقت ار گردون
در گریبان خاور اندازد
جای نور آفتاب چون سایه
بر جهان فرش عنبر اندازد
با تو گر حاتم از ره دعوی
طرح داد و ستد در اندازد
تو مطالب فشانی و حاتم
آرزو در برابر اندازد
دشمنت بسکه هست بخل سرشت
بلغات ار نظر در اندازد
فعل از و اشتقاق نتوان کرد
چون نظر سوی مصدر اندازد
شقه مردی تو گر مریم
معجر آسا بسر در اندازد
مایه نشئه انوثیت
باز در بطن ما در اندازد
داورا لحن مدح گستر تو
رقص در مسمع کر اندازد
خرد از غور کنه خلق توام
در ته جیب عنبر اندازد
حور گر خاک فطرتم یابد
در لباس معطر اندازد
زیب حور خیالم از سنجد
لیلی از شرم زیور اندازد
بوی جودت شنیده ز آن قلمم
هر دم از عطسه گوهر اندازد
گرچه طبعم ز شرم مدحت تو
سر ببالین چو عبهر اندازد
عرشیان برسر کلاه زنند
مرغ فکرم اگر پر اندازد
نیک دارو مرنج گر عرفی
در ثنایت عنان در اندازد
چه کند طوطی گرسنه ، بگو
گرنه خود را به شکر اندازد
ور به تنگی بشوق مدح ، بگو
کش بدل سایه کمتر اندازد
بهر تسکین شوق مدحت تو
نظم رنگین بدفتر اندازد
چون زلیخا که در تسلی شوق
طرح کار مصور اندازد
انوری عاجز است و من عاجز
طرح مدحت که در خور اندازد
گو بذهنت که معنی لایق
در زبان ثناگر اندازد
گو کجا مدحت آتش افروزد
تا ضمیرم سمندر اندازد
آب گشتم ز شرم تحسینت
به که مرغ سخن پر اندازد
تا فلک دلق اشهب و ادهم
روز و شب را ببر در اندازد
روز خصم تو شب لباسش باد
نه لباسی که از بر اندازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تبیین عواطف و احساسات عمیق انسانی، به ویژه عشق و رابطه آن با درد و زیبایی میپردازد. شاعر با استفاده از تمثیلها و تصویرسازیهای زیبا، عشق را نیرویی توصیف میکند که میتواند خرد را تحت تأثیر قرار دهد و به بیداری احساسات و رنجهای درونی منجر شود. او به وصف حالاتی چون شوق، غم، و زیبایی میپردازد و نشان میدهد که چگونه عشق میتواند آثاری عمیق بر روح و جان انسان بگذارد. همچنین، در این شعر با استفاده از نمادها، به تعارضات انسانی، مسایل اجتماعی و قدرت عشق در تغییر وضع موجود اشاره میشود. در نهایت، شاعر به تمایل به ستایش عشق و زیباییها اشاره کرده و خواستار درک عمیقتری از این احساسات است.
هوش مصنوعی: عشق کجاست که بتواند عقل را از یاد ببرد و شوق را مانند بویی خوش در مشعل عشق روشن کند؟
هوش مصنوعی: درد در دل من باعث میشود که آرامش و عافیت را کنار بزنم و به فراموشی بسپارم.
هوش مصنوعی: پرندهی جان را به باغ گلی میبرد که اگر پرواز کند، دیگر نمیتواند برگردد.
هوش مصنوعی: اگر کسی دل را به خود جذب کند، باید مراقب باشد که اگر از حد خود فراتر برود، ممکن است دچار ناراحتی و آسیب شود.
هوش مصنوعی: کسی که با ناز و جذابیتش دل مرا میبرد، گاه به آرامی محبت میکند و گاه طعنه و زخم میزند.
هوش مصنوعی: از علاقه و وفای درون دلم چیزی بسیار کم و نه زیاد دارم.
هوش مصنوعی: شاهدی هست که با یک کلام میتواند گوش دل را به درد و اشک بکشاند و احساسات را تحریک کند.
هوش مصنوعی: هر بار که دلم را بشکنی، او با زلفهایش درد و غم من را پنهان میکند.
هوش مصنوعی: آسمان، رنگی شبیه شیشه میخواهد تا خورشید در آن بتابد و نورش را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: دل گرمم در می نوشی غرق شده، گویی که دوزخی را به باغی از نعمتها و خوشیها پرتاب کردهاند.
هوش مصنوعی: خندهی جام جم میتواند اشک بهمنشینی بیاورد و گریهی شیشه هم میتواند خون را براندازد.
هوش مصنوعی: نور خورشید که بر میتابد، رنگ زیبای شفق را بر روی خاک خاکی میپاشد.
هوش مصنوعی: شرابی روشن که نور آن از چشم ستارهها میتابد.
هوش مصنوعی: صدا و هیاهوی شیشه، مانند طبل کوچک به گوش میرسد و ذهن را به تلاطم و شادی وا میدارد.
هوش مصنوعی: کسی را پیدا کن که با صدای دلنشینش، اضطراب و نگرانیهای مرا تسکین دهد و آرام کند.
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی هنگام وزش، گوشه دامن دریا را به نغمهای موزون درمیآورد.
هوش مصنوعی: از اعماق وجودم احساس لرز و تردید به من دست میدهد و غم و اندوهی عمیق را در زندگیام مینشاند.
هوش مصنوعی: برای زیبایی و نظم مهمانی، اگر نگاهی به فرش بیندازد، به آن زیبایی میبخشد.
هوش مصنوعی: چمن بهشت را رضوان برپا کرده و مکان نشیمنش را به تماشا بگذارید.
هوش مصنوعی: اگر بادی تند و سرد بر سر مظلومان بوزد، سبب زندگی و نشاط آنها خواهد شد.
هوش مصنوعی: پرندهای که آشیانهاش را ویران کرده، دوباره به جایگاه قبلیاش برمیگردد و تلاش میکند تا در آنجا آشیانه بسازد.
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که نام رستم با شمشیرش به میدان خواهد آمد و خونها خواهد ریخت.
هوش مصنوعی: زمانی که میخواهند زیبایی و بزرگایی او را بنویسند، قلم به قدری تحت تأثیر قرار میگیرد که خود را در نقش کاغذ میلرزد.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، هنگامی که وضعیت به شدت نابسامان میشود و به قشونش حمله میکند.
هوش مصنوعی: صدای نعره و ضربههای تازیانه به شدت بر عمل و حرکت تأثیر میگذارد، مانند بادی که در سر میوزد و به جلو میچرخاند.
هوش مصنوعی: صدای سیل میتواند به آفتاب آسیب برساند، همانطور که سد سکندر میتواند بر مشکلات غلبه کند.
هوش مصنوعی: ستارهها تحت فشار و مشکلات قرار دارند، بهگونهای که بر اثر این فشار، آسمان دچار آسیب میشود و حتی تیرگیهای بیشتری بر آن وارد میشود.
هوش مصنوعی: زهره به میدان جنگ میرود و از بیرون ساز و طبل به صدا درمیآورد.
هوش مصنوعی: شخصی با اشارت و حرکات زیبای خود، دیگران را به خود جلب میکند و از آنها طلب کمک میکند، در حالی که خود را با زیبایی و جلوهای خاص آراسته است.
هوش مصنوعی: نوازنده با شور و هیجان در کنار زیباییهای مو میرقصد و جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: تیغ نقرهای از غلاف بیرون آمد و مانند سرو، به زیبایی دو شکل را در هم میآمیزد.
هوش مصنوعی: خورشید از سمت دلفین (حوت) نور خود را میتاباند و منجر به روشنایی و زیبایی در آسمان میشود.
هوش مصنوعی: در زیر نور ماه، گاوی که با چوب سنگینی میتازد، اگر این چوب به مغز کسی برخورد کند، او را به زودی از پای در خواهد آورد.
هوش مصنوعی: باد مانند آتش، به شدت حملهور میشود و دریا را تشنه و بیوقفه به سوی خود میکشاند.
هوش مصنوعی: علت لرزش و اضطراب به این دلیل است که وقتی موضوعی برای عموم افراد شناخته و عادی میشود، برخورد با آن مشکلتر و دشوارتر میشود.
هوش مصنوعی: تیغی از فولاد به مانند موجی بزرگ و قدرتمند حرکت میکند و تیغ الماس، قطرات جواهر را به زمین میریزد.
هوش مصنوعی: آن که از این پس در جدل و دعوا شرکت میکند، باید با توان و قدرت خود، ارزش و قیمت تلاشش را بسنجد.
هوش مصنوعی: او سر فرمانروایان را با مشت خود در ترازوی قدرت قیصر میگذارد.
هوش مصنوعی: من اشتباه گفتم، اینجا نه دوری است که کسی بتواند ما را به عمق آن بیندازد.
هوش مصنوعی: در وسط دریا به خاطر شکست احساساتی را به وجود آوردیم که بتوانند ما را به سوی آبهای عمیق و ناشناخته ببرند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنیای مادی وابسته باشد، به راحتی خود را در معرض خطرات و چالشهای بزرگ قرار میدهد.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر شرم و خجالت، در کار رهبر دچار سوءتفاهم و مشکل هستند.
هوش مصنوعی: دست توفیق کیست که بتواند شمشیری بر سر نفسانیت بیندازد و آن را متوقف کند؟
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیتی که یک فرد دارد، زمانی ارزشمندتر میشود که او با مهربانی و عشق به دشمنانش نیز برخورد کند.
هوش مصنوعی: یوسف کسی است که به خاطر حسد، برادرش او را به چاه میافکند.
هوش مصنوعی: او عطر و بوی خوش لباس خود را به برادرش میدهد.
هوش مصنوعی: سنگی که به خاطر مستیهایش بر زمین افتاده، بسیار بزرگ و با اهمیت است؛ زیرا همان سنگ میتواند دوباره بر سر منبر بیفتد و قدرت خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: شور و شوق و عظمت دیگر وجود ندارد و میخواهم که حرفی جدید مطرح شود.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستم، همه جا شکایت و ناله بلند میشود و این وضعیت باعث میشود که شرم و حیا از دنیا برچیده شود.
هوش مصنوعی: دل من از تنگناها و سختیها آزاد میشود و به سوی دلبر و محبوبم پرواز میکند.
هوش مصنوعی: میگوید ای بیوفا، زیبایی تو چقدر میتواند دلربا باشد، تا کی میخواهی با عشوه و ناز، دلها را به درد و درمانهای بینتیجه واگذاری؟
هوش مصنوعی: نقش را به درستی از بین نبر و با محبت آن را از دست نده، زیرا تا کی میتوانی در این بازی کلاهبرداری کنی؟
هوش مصنوعی: ای کاش او نیز صبر و شکیبایی داشت تا بتواند گلایههایش را در روز قیامت مطرح کند.
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن عشق و دلخواه کسی، نباید از آن فرد دوری جست و خود را از محبت او خالی کرد. عشق واقعی به سادگی به دست نمیآید و باید تلاش کرد تا دل دیگران را به خود جلب کرد.
هوش مصنوعی: من نگرانم که اگر آن کسی که به دنبال بهانهای برای ستایش است، به عقل خود بیفتد، دچار ناامیدی شود.
هوش مصنوعی: شکایت را به صورت خونین به داور برسان و او را از آن آگاه کن.
هوش مصنوعی: میرابوالفتح که با ناز و زیبایی خود، مانند زهره به دیگران آسیب میزند و نقشههای شوم میکشد.
هوش مصنوعی: اگر قلب او آماده پذیرش باشد، آسمان به او نور مهر و محبت خواهد بخشید.
هوش مصنوعی: هرگاه قلمش به نرمی و زیبایی بنویسد، میتواند زیباییهای بینظیری را به تصویر بکشد و همچون بوی خوشی در فضای شعر و ادبیات پراکنده میشود.
هوش مصنوعی: اگر دانهای که او با سخاوت کاشته است، به دست مرغی بیفتد و در گلو بگذارد، نتیجهاش چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: همانند پرنده افسانهای سیمرغ که در آسمان زندگی میکند، هر روز بر زمین طلا میافکند.
هوش مصنوعی: اگر خشمت را در امتحان کردن به کار ببری، میتواند مانند تیغی باشد که بر سر سپاهی نیرومند فرود میآید.
هوش مصنوعی: اگر جلوه تو دوباره نمایان شود، پرندهای که تصویر تو را میکشد، پرواز میکند و به جلو میآید.
هوش مصنوعی: صبر و بردباری تو مانند سایهای است که بر آسمان گسترده شده و سینهات بر محور زمین قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت بر تو تسلط یابد، بیفایده است که نقشهای برای خود طراحی کنی، زیرا آنچه که در درونت هست را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر بویی از خلقت به سمت شرق رها شود، در واقع زیبایی و لطافت ممکن است از عالم بالا به زمین بیفتد.
هوش مصنوعی: وقتی که نور خورشید در آسمان پخش میشود، مانند سایهای که بر زمین میافتد، زیبایی و لطافتی را به جهان میبخشد.
هوش مصنوعی: اگر حاتم، بخشنده مشهور، بخواهد با تو در مورد داد و ستد صحبت کند و تقاضای کمک کند، من هم آمادهام تا در این مورد همکاری کنم.
هوش مصنوعی: تو آنقدر سخاوتمند و گویای مطالب هستی که حتی حاتم طایی هم در مقابل تو کم میآورد.
هوش مصنوعی: دشمنت چنان به خساست و تنگنظری شناخته شده است که اگر فقط به او نگاه کنی، این ویژگیاش را به وضوح میبینی.
هوش مصنوعی: عمل و عکسالعمل را نمیتوان از هم جدا کرد، زیرا هر عمل وابسته به منبع و دلیلی است که آن را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: اگر مریم با حجاب زیبایش بر سر مردی بیفتد، او به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی زنانه دوباره در دل ما زنده میشود.
هوش مصنوعی: داور، صدای نیکو و زیبا تو به قدری جذاب است که شنوندهها را به وجد میآورد و دلشان را شاد میکند.
هوش مصنوعی: خرد به دلایلی که در وجود تو نهفته است، میتواند ارزشمندیهای زیادی را به دنبال داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر موجودات بهشتی (حور) بدن خاکی من را پیدا کنند، آن را در لباسی خوشبو قرار میدهند.
هوش مصنوعی: زیبایی خیال حوریام به اندازه سنجد است و لیلی از شدت شرم، خود را به زیور میآراید.
هوش مصنوعی: بوی generosity تو هر لحظه از قلم من به مشام میرسد و مانند عطسهای که جواهر میریزد، سخنانم را پر از ارزش و زیبایی میکند.
هوش مصنوعی: هرچند که به خاطر تو، طبیعت من از شرم خیلی خجالت زده است و در برابر تو سر به زیر میاندازد.
هوش مصنوعی: اگر فکر من به پرواز درآید، فرشتگان بر سر من کلاهی میگذارند.
هوش مصنوعی: اگر کسی در مدح و ستایش تو زیادهروی کند و از حد بگذرد، ناراحت نشو، چرا که این نوع تحسین میتواند به اندازه یک دارو خوب باشد.
هوش مصنوعی: طوطی گرسنه چه کار میتواند بکند؟ بگو اگر نمیتواند، حداقل خود را به شکر راضی کند.
هوش مصنوعی: اگر در تنگدستی و شوق به مدح هستی، بگو که او که در دلش سایه روشناندازی میکند، کمتر سایه افراز میسازد.
هوش مصنوعی: برای آرامش بخشیدن به شوق ستایش تو، شعرهای زیبا را در دفتر مینویسم.
هوش مصنوعی: مانند زلیخا که در خیال و اشتیاق، تصاویری زیبا و دلنشین میسازد.
هوش مصنوعی: انوری احساس ناتوانی میکند و نمیتواند ستایشی را بسازد که شایسته و مناسب باشد.
هوش مصنوعی: به ذهنت بگو که معنای شایستهای را در کلمات ستایشگرانه درونی کند.
هوش مصنوعی: بگو کجا میتوانم آتش ستایش را برافروزم تا درونم مانند سمندری شعلهور شود.
هوش مصنوعی: من از شرم تحسین تو به آب شدم، زیرا که چه خوب است مرغ سخن را به پرواز درآوردن.
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان، لباسهای خاکستری و سیاه خود را بر تن میکند، روز و شب را به هم میزند و درهم میآمیزد.
هوش مصنوعی: در روزی که دشمن تو به میدان میآید، شب قبلش لباسش را به باد میسپارد و نمیگذارد لباسش را بر تن کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.