دلم زین بیش غوغا برنتابد
سرم زین بیش سودا برنتابد
غمت را گو بدار از جان ما دست
که آن دیوانه یغما برنتابد
ز شوقت بر دل دیوانهٔ ماست
غمی کان سنگ خارا برنتابد
ز چشمم هر شبی مژگان براند
چنان سیلی که دریا برنتابد
بیا امشب مگو فردا که این کار
دگر امروز و فردا برنتابد
سر اندر پایت اندازیم چون زلف
اگر زلفت سر از ما برنتابد
عبید از درد کی یابد رهائی
چو درد دل مداوا برنتابد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و دلشکستگی شاعری است که از غم و درد ناشی از عشق رنج میبرد. او به شدت از اندوهی که عشق به او میآورد، خسته است و میگوید که دیگر نمیتواند بیش از این تحمّل کند. او از محبوب میخواهد که غم خود را از او دور کند، زیرا این غم به قدری سنگین است که قادر به تحمل آن نیست. شاعری با استعارههای زیبا، شدت احساسات خود را نشان میدهد و در نهایت به این نتیجه میرسد که درد دل او هیچگاه درمان نمییابد.
هوش مصنوعی: قلبم دیگر طاقت این همه هیاهو را ندارد و ذهنم دیگر نمیتواند این همه فکر و خیال را تحمل کند.
هوش مصنوعی: غم تو را از قلب ما دور کن، زیرا آن دیوانه (عشق یا غم) طاقت تحمل این درد را ندارد.
هوش مصنوعی: از عشق تو در دل دیوانهام غمی وجود دارد که حتی سنگ سخت هم نمیتواند آن را تحمل کند.
هوش مصنوعی: هر شب از چشمانم، مژگانم به قدری اشک میریزند که انگار سیلی به پا میخورد، طوری که دریا هم نمیتواند این همه را تحمل کند.
هوش مصنوعی: امشب را غنیمت بشمار و درباره فردا صحبت نکن، زیرا این موضوع تحمل تأخیر را ندارد.
هوش مصنوعی: ما سر را به پاهایت میگذاریم مانند زلف، اگر زلف تو ما را رها نکند.
هوش مصنوعی: عبید از درد نمیتواند رهایی پیدا کند، زیرا وقتی دل درد دارد، به راحتی درمان نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم زین بیش غوغا بر نتابد
سرم زین بیش سودا بر نتابد
ز شوقت بر دل دیوانهٔ ماست
غمی کان سنگ خارا بر نتابد
غمت را گو بدار از جان ما دست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.