گنجور

 
عبید زاکانی

گل کز رخ او خجل فرو می‌ماند

چیزیش بدان غالیه‌بو می‌ماند

ماه شب چهارده چو بر می‌آید

او نیست ولی نیک بدو می‌ماند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode