قصهٔ درد دل و غصهٔ شبهای دراز
صورتی نیست که جایی بتوان گفتن باز
محرمی نیست که با او به کنار آرم روز
مونسی نیست که با وی به میان آرم راز
در غم و خواری از آنم که ندارم غمخوار
دم فرو بسته از آنم که ندارم دمساز
خود چه شامیست شقاوت که ندارد انجام
یا چه صبحست سعادت که ندارد آغاز
بینیازی ندهد دهر خدایا تو بده
سازگاری نکند خلق خدایا تو بساز
از سر لطف دل خستهٔ بیچاره عبید
بنواز ای کرم عام تو بیچارهنواز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و غم شاعر در شبهای طولانی و تنهایی میپردازد. او احساس میکند که هیچ کس نیست تا با او راز دل بگوید یا دردی را به اشتراک بگذارد. غم و ناکامی او به شدت او را آزار میدهد و از خداوند میخواهد که او را یاری کند و دلخوشیهایی به او بدهد. در کل، این شعر، احساس تنهایی، ناامیدی و نیاز به همدلی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: داستان غم و اندوه شبهای طولانی به گونهای نیست که بتوان آن را به راحتی بیان کرد یا جایی گفت.
هوش مصنوعی: هیچ دوستی نیست که بتوانم با او روزهایم را بگذرانم، و هیچ کسی نیست که بتوانم رازهایم را با او در میان بگذارم.
هوش مصنوعی: در دلتنگی و ناامیدی به این فکر میکنم که کسی نیست که به من دلسوزی کند، و در سکوت و تنهاییام چون کسی را ندارم که با او درددل کنم، زبانم بسته است.
هوش مصنوعی: این دنیا چه سرنوشتی دارد که پایان و نتیجهای نمیبیند، یا چه روزی است که خوشبختی را آغاز نمیکند؟
هوش مصنوعی: بینیازی و ثروت نمیتواند زندگی را به خوبی پیش ببرد، خدایا، تو کمک کن تا با مشکلات و ناهماهنگیهای مردم سازگاری پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: با نگاهی مهربان به دل خسته و بیچاره عبید، لطف خود را به او بسپار و او را نوازش کن ای بزرگوار و مهربان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد باد آن شب کان شمسه خوبان طراز
بطرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز
من و او هر دو بحجره در و می مونس ما
باز کرده در شادی و در حجره فراز
گه بصحبت بر من با بر او بستی عهد
[...]
ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز
روز ناز تو گذشتهاست بدو نیز مناز
ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی
سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز
گر بدان ناز تو را باز نیاز است امروز
[...]
نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز
می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز
ای بلنداختر نامآور، تا چند به کاخ
سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز
بوستان عود همیسوزد، تیمار بسوز
[...]
از غم هجر طراز همه خوبان طراز
زرد و باریکم و لرزانم چون تار طراز
به امید خبر یار و به طمع نظرش
به شبان سیه دیر و به روزان دراز
اگرم گوش بخارد نبرم دست به گوش
[...]
کره ای را که کسی نرم نکردست متاز
بجوانی و بزور و هنر خویش مناز
نه همه کار تودانی نه همه زورتراست
لنج پر باد مکن بیش و کتف بر مفراز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.