گنجور

 
عبید زاکانی

خجسته بارگه پادشاه هفت اقلیم

مقر جاه و جلالست و جای ناز و نعیم

به شکل شمسهٔ او آفتاب با تمکین

به وضع رفعت او آسمان با تعظیم

فضای حضرت او دلگشا چو صحن چمن

هوای خرم او جان‌فزا چو بوی نسیم

بر آشیانهٔ او عقل و روح جسته مقام

بر آستانهٔ او فتح و نصر گشته مقیم

طوافگاه ملوک جهان حریم درش

چو قبله‌گاه جهانی مقام ابراهیم

رسید کنگره‌های بلند او جائی

که قاصر است از او وهم دوربین حکیم

شده چو عقل مجرد زنائبات ایمن

شده چو روح مقدس ز حادثات سلیم

نشسته خسرو روی زمین به کام در او

گرفته دست شراب و گشاده دست کریم

جلال دنیی و دین شیر حمله شاه جهان

که هست چاکر او آفتاب و ماه ندیم

صریر کلکش چون ابر بر جهان فایض

ضمیر پاکش بر خلق چون خدای کریم

خداش در همه حالی معین و ناصر باد

به حق احمد مرسل به حق نوح و کلیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عسجدی

کسی که او کند از کان که به میتین سیم

مکن بر او بر بخشایش و مباش رحیم

ازرقی هروی

بر آن صحیفة سیمین مسای مشک مقیم

که رنگ مشک نماید بر آن صحیفة سیم

مکن ستیزه اگر چند خوبرویان را

ستیزه کردن بیهوده عادتیست قدیم

غرض ز مشک نسیمست ، رنگ نیست غرض

[...]

مسعود سعد سلمان

چو روی چرخ شد از صبح چون صحیفه سیم

ز قصر شاه مرا مژده داد باد نسیم

که عز ملت محمود سیف دولت را

ابوالمظفر سلطان عادل ابراهیم

فزود حشمت و رتبت به دولت عالی

[...]

ابوالفرج رونی

سپهر دولت و دین آفتاب هفت اقلیم

ابوالمظفر شاه مظفر ابراهیم

کشید رایت منصور سوی لوهاور

به طالعی که تولا کند به دو تقدیم

قضا ز هیبت او دیده حال شرع قوی

[...]

وطواط

تویی که دل بتو کردند عاشقان تسلیم

سلیم باشد ، اگر جان بتو دهند ، سلیم

یکی منم ، که اگر صد هزار جان بودم

بجان تو که کنم جمله را بتو تسلیم

ز طلعت تو بخورشید داده اند فروغ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه