گنجور

 
نورعلیشاه

روی تو که آئینه رخسار تجلیست

تابنده چو خورشید ز انوار تجلیست

هرگز نکند جز تو بدیداربتان میل

هر دیده که آن مایل دیدار تجلیست

مهر تو بهر سینه که جا کرده نهانی

پیداست که گنجینه اسرار تجلیست

گر سر برود در قدم شمع چه پرواش

پروانه بیدل که پرستار تجلیست

محروم نگردان ز نظر گاه جمالت

صاحبنظری را که طلبکار تجلیست

از ثابت و سیاره فزون منزلتش هست

حسنت که متاع سربازار تجلیست

ای گل مشکین خار جفا برجگر نور

کان بلبل دستان زن گلزار تجلیست

 
sunny dark_mode