یاد باد آن شب که در بیت الحرم
خلوتی کردیم با یاران به هم
باده می خوردیم و طبلک می زدیم
ز اوّل شب تا به وقت صبح دم
دولتی بگذشت بر ما کان چنان
دولتی نگذشت بر پرویز و جم
کردم این معنی سوال از عقل دوش
با دلی پر نفرت و طبعی دژم
گفتم آن بیداری ای بد گفت لا
گفتمش خوابی بد آن گفتا نعم
گفتم آیا باز بینم خویش را
در میان آن همه حور و صنم
گفت اگر بینی نبینی جز به خواب
ماجرا کوته کن ای کوته قدم
قصه یی دارم که گر وصفش کنم
از بیانش در خروش آید قلم
گر شبی دیگر به روز آرد چنان
با وجود آرد نزاری از عدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به یاد شبنشینیاش در حرم میافتد که همراه یارانش شراب مینوشیدند و به آواز و نوا میپرداختند. او از خود میپرسد که آن لحظههای شادی و خوشی چه برکتی داشته است و به یاد میآورد که چنین لحظاتی برای پادشاهان بزرگ نیز نمیگذشت. به عقل خود شکایت میکند و از خواب و بیداری میپرسد. او به پاسخ میرسد که زیبایی ها را نمیتوان جز در خواب دید و اگر بخواهد توضیحی درباره آن شب بدهد، قلماش به خروش میآید. شاعر در نهایت بر این نکته تأکید میکند که اگر شب دیگری همچون آن شب پیداشود، باید به یاد خوشیهای آن شب، از عدم و نبودن گریه کند.
هوش مصنوعی: به یاد آن شبی که در کنار کعبه با دوستانم لحظاتی خصوصی و صمیمی داشتیم.
هوش مصنوعی: ما در حال نوشیدن شراب و نواختن طبلک بودیم، از ابتدای شب تا بامداد.
هوش مصنوعی: یک زمانی دولتی بر ما حاکم بود که هیچگاه دولتی به عظمت آن بر پرویز و جم نیز نگذشته است.
هوش مصنوعی: من دیروز از عقل درباره این موضوع سوال کردم، در حالی که دلم پر از کینه و حال و هوایم ناخوش بود.
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی به دیگری میگوید که به او بیدار است و آن شخص پاسخ میدهد که او خواب را نمیپسندد. بعد از آن، شخص اولیه به او میگوید که خواب بدی دارد و او با تایید میگوید که همینطور است.
هوش مصنوعی: از خودم پرسیدم آیا دوباره میتوانم خودم را در میان آن همه زیبایی و معصومیت ببینم؟
هوش مصنوعی: اگر میخواهی حقیقت را ببینی، باید آن را با خواب و خیال خود درآمیزی، و از واقعیت دور نشوی. پس، ای فردی که افق دیدت محدود است، سعی کن داستانها و تجربیاتت را مختصر کنی.
هوش مصنوعی: من قصهای دارم که اگر بخواهم آن را توصیف کنم، خود قلم از شدت حزن و هیجان به صدا در میآید.
هوش مصنوعی: اگر شبی دیگر طلوع کند و دوباره وجودی را به همراه بیاورد، آن وقت ناامیدی و عدم به همراه او خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم
همچو آهن گشت و نداد ایچ خم
از صداع قیل و قال ایمن شدم
چاره دستان مستان چون کنم؟
هر که در اصلش بزرگی بوده است
آن ازو هرگز نگردد هیچ کم
پیل کو جز خدمت شاهی نکرد
چون ز آسیب فنا گردد عدم
زاستخوان او اگر پیلی کنی
[...]
لا فضل فی بلد فینا علی بلد
الا لمکة بیت الله والحرم
فانها فضلت من بین سائرها
بحرمة الدین والاسلام و القدم
سوزنی چون دید با عیسی به هم
بخیه با روی او فکندش لاجرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.