یادِ آن کس که نرفته ست دمی از یادم
شادیِ جان کسی کز غم او دل شادم
نازنینی که اگر سرو چو گل در قدمش
می فتد می رود از پیش که من آزادم
آشتی می کند و جنگ ز سر می گیرد
ناشنو می کند و می شنود فریادم
گر به دیدارِ من آید بکشم در پایش
جانِ شیرین که چو فرهاد فدایش بادم
یک نظر کردم و در دستِ ملامت ماندم
یک قدم رفتم و در دامِ بلا افتادم
خود قضا را نظرم بر طرفی می افتد
که دلم می رود ار دیده ز هم بگشادم
غمِ فرزندِ کسان چند خورم واویلاه
تا من از مادرِ فطرت به چه طالع زادم
تا چرا منع همی کرد ز مطرب پدرم
تا چرا چنگ نیاموخت مرا استادم
جگرم خون شد و باطن به کسی ننمودم
ظاهرش آن که ز سر شیفتگی بنهادم
ایّها النّاس چه حاصل ز نصیحت کردن
که ازین گوش بدان می گذرد چون بادم
چند گویند نزاری بنه از سر سودا
هر چه آید به سرم تن به قضا در دادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و دلتنگی شاعر میپردازد. او به یاد کسی است که از زندگیاش رفته و این یادآوری برایش شادی و همچنین غم به همراه دارد. او از زیبایی و لطافت معشوق سخن میگوید و به تضاد بین عشق و درد اشاره دارد. شاعر با ابراز آرزوهای خود برای دیدار معشوق، از مشکلات و موانع زندگی و عدم درک دیگران از عواطفش شکایت میکند. در نهایت، او بر این نکته تأکید میکند که نصیحتهای دیگران بیفایده است و سرنوشتش را پذیرفته است.
هوش مصنوعی: به یاد کسی هستم که هیچگاه از خاطر من نرفته است. شادی من به خاطر اوست، زیرا غم او، دل مرا شاد کرده است.
هوش مصنوعی: دختر جوانی که زیباییاش به اندازهای است که اگر درخت سروی نیز به پایش بیفتد، از پیش میرود و نمیماند، چون من آزاد هستم.
هوش مصنوعی: او دوباره آشتی میکند و پس از مدتی جنگ و درگیری را از سر میگیرد. او صدای مرا نمیشنود ولی فریاد من را درک میکند.
هوش مصنوعی: اگر او به ملاقات من بیاید، جان شیرینم را در پایش نثار میکنم، چون فرهاد که به خاطر عشقش جانش را فدای محبوب کرد.
هوش مصنوعی: با یک نگاه، متوجه شدم که در معرض سرزنش قرار دارم و با برداشتن یک قدم، به دام مصیبت گرفتار شدم.
هوش مصنوعی: من به سرنوشت خودم توجه میکنم و از آن جایی که دلم به سمتی میرود، اگر چشمانم را باز کنم، آن را میبینم.
هوش مصنوعی: من چقدر از غم فرزندان دیگران رنج میبرم! آه، بگذارید بگویم که من از چه تقدیری به دنیا آمدهام که از مادر طبیعت زاده شدهام.
هوش مصنوعی: چرا پدرم از آواز و موسیقی منع میکرد و چرا استاد نتوانست مرا چنگ نواختن بیاموزد؟
هوش مصنوعی: قلبم پر از درد و غم شده، اما به کسی نشان ندادم. تنها کسی که از عشق و شیداییام به او گفتم، خودم بودم.
هوش مصنوعی: ای مردم، نصیحت کردن چه فایدهای دارد وقتی که گوش شما این حرفها را میشنود و به سرعت فراموش میکند مثل اینکه هیچ چیزی نشنیدهاید؟
هوش مصنوعی: بسیاری به من میگویند که از فکر و خیال دست بردارم، اما من همه چیز را به تقدیر محول کردهام و به سرنوشت خود تسلیم شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم
کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم
سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق
لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم
پدر و مادر من بنده نبودند تو را
[...]
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت
[...]
نرسیدهست به گوش تو مگر فریادم
ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم
در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی
که بر او فتنه شوی تا بستاند دادم
طاقت آمدنم نیست مگر خاک شوم
[...]
به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم
تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم
بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در
لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم
دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست
[...]
ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم
خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟
پس ازین پیش من از جور مکن یاد، که من
تا غلام تو شدم زین دگران آزادم
چند پرسی تو که: از عشق منت حاصل چیست؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.