گنجور

 
حکیم نزاری

ز راهِ لطف درین کلبۀ خراب خرام

که من ترا ز تو خواهم نه نامه و نه پیام

وگر قدم نکنی رنجه حکم نتوان کرد

علی الخصوص که تو حاکمی و بنده غلام

دلِ مرا سرِ چندین شکیب ممکن نیست

کدام شیفته ساکن بود به صبر مدام

به صابری نتوان کرد عاشقی بنگر

که راه عشق کدام است و راه صبر کدام

کجا که روی تو بینند خلد نیست حلال

کجا که وصل تو خواهند کعبه نیست حرام

چه باک اگر بفتادم ز چشمِ دشمن و دوست

چه التفات بود عشق را به ننگ وز نام

غمی به هر نفسی بر دلم منه بنشین

سری به هر قدمی در رهت نهم بخرام

حمایتِ تو نماید مرا ز هجر خلاص

عنایتِ تو رساند مرا ز وصل به کام

ترا وفایِ من و شفقت نزاری بس

مرا رضایِ تو و رحمت خدای تمام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام

بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام

یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند

دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام

دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
کسایی

سرودگوی شد آن مرغک سرودسرای

چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام

همی چه گوید؟ گوید که: عاشقا، شبگیر

بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام

عنصری

امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام

بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام

بمین دولت و دولت بدو همیشه عزیز

امین ملت و ملت بدو گرفته نظام

سپهر کلی و جزوی بدو نموده هنر

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ابوسعید ابوالخیر

دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام

بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام

یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند

دگر که عاشق گویند عاشقان را نام

دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند

[...]

فرخی سیستانی

بنفشه زلف من آن سرو قد سیم اندام

بر من آمد وقت سپیده دم به سلام

درست گفتی کز عارضش برآمده بود

گه فرو شدن تیره شب سپیده بام

ز عود هندی پوشیده بر بلور زره

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه