کجا رفتی بیا ای سرو آزاد
که رحمت بر چنان بالا و بر باد
به طلعت از تو غیرت برده خورشید
به قامت از تو حسرت خورده شمشاد
نه آزر چون رخت نقشی دگر کرد
نه مادر چون تو فرزندی دگر زاد
شبی بر ناله ی زارم ببخشای
به فریادم رس آخر چند فریاد
اگر چشمت سر ابرو ترش کرد
ز جان شیرین تری کت جان بماناد
از آن پایم گل آلودست در هجر
که سنگی بر گذر دارم چو فرهاد
اگر خونم بریزی سر نپیچم
ز خونی عشق بر نگرفت و ننهاد
گرفتم شاهدی خونی بریزد
توان گفتن که داد از دست بی داد
نزاری گر به زاری خاک گردد
ز کویت بر نه انگیزاندش یاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به دلتنگی و جدایی از محبوب خود اشاره میکند و از او دعوت میکند که برگردد. او در وصف زیبایی محبوب و تأثیری که بر خورشید و طبیعت گذاشته، صحبت میکند. شاعر ابراز میکند که مانند هیچکس دیگر، محبوبش منحصر به فرد است و هیچ مادری فرزندی مانند او به دنیا نیاورده است. همچنین به نالهها و فریادهایش در شب اشاره میکند و از عشق و دلبستگیاش سخن میگوید. او حتی برای بیان شدت عشقش، به تحمل زجر و درد نیز اشاره میکند و از یادآوری محبوبش یاد میکند. این اشعار حاکی از عاطفه عمیق و دلشکستگی شاعر است و عشق را به عنوان نیرویی قوی و تأثیرگذار توصیف میکند.
هوش مصنوعی: ای سرو آزاد، کجا رفتی؟ برگرد! که رحمت بر تو که تا این اندازه بلند و آزاد هستی، فرود آمده است.
هوش مصنوعی: خورشید از زیبایی تو غیرت میورزد و به خاطر قامت دلانگیز تو، شمشاد به حسرت نشسته است.
هوش مصنوعی: نه پدرم مثل تو فرزند دیگری دارد، نه مادر مانند تو بچهای دیگر به دنیا آورده است.
هوش مصنوعی: شبی از شدت ناراحتی و اندوه، به خاطر فریادهایم از تو عذرخواهی میکنم، زیرا به آخرین مرحله فریاد زدنم نزدیک شدهام.
هوش مصنوعی: اگر چشمت ناز کند و ابروهایت را خم کنی، از من نازک نارنجی که جانم را فدای تو میکنم، بماند فقط جان من.
هوش مصنوعی: در غم دوری معشوق، پاهایم از کثیفی و درد پر شده است، مانند فرهاد که بر سنگی در مسیر خود ایستاده.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی خونم را بریزی، من سرم را برنمیگردانم؛ چون عشق، با تمام زخمها و دردهایی که دارد، هرگز کنار نمیرود و نخواهد گذاشت که از آن فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: شاهدی را به دست آوردم که وقتی خون بریزد، نمیتوان گفت که از دستان بیدفاعش چه برآمده است.
هوش مصنوعی: اگر نزاری در درد و اندوه به زمین بیفتد، یاد تو او را به حرکت وامیدارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جور لشکر خرداد و مرداد
تواند داد ما را هیچکس داد؟
محال است این طمع هیهات هیهات
کس دیدی که دادش داد خرداد
ز بهر آنکه تا در دامت آرد
[...]
نقیبان را به سالاران فرستاد
یکایک را ز رفتن آگهی داد
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد
جهانرا گنده گردانید از باد
چرا خاکش نپوشیدند بر روی
که باگه این کند گربه چو افتاد
گه گربه بعهد ارسلان خان
[...]
اگر عالم سراسر ظلم گیرد
نیابد هیچ مظلوم از فلک داد
همه ظلم از نجوم و از فلک دان
که لعنت بر نجوم و بر فلک باد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.