گنجور

 
حکیم نزاری

کجا رفتی بیا ای سرو آزاد

که رحمت بر چنان بالا و بر باد

به طلعت از تو غیرت برده خورشید

به قامت از تو حسرت خورده شمشاد

نه آزر چون رخت نقشی دگر کرد

نه مادر چون تو فرزندی دگر زاد

شبی بر ناله ی زارم ببخشای

به فریادم رس آخر چند فریاد

اگر چشمت سر ابرو ترش کرد

ز جان شیرین تری کت جان بماناد

از آن پایم گل آلودست در هجر

که سنگی بر گذر دارم چو فرهاد

اگر خونم بریزی سر نپیچم

ز خونی عشق بر نگرفت و ننهاد

گرفتم شاهدی خونی بریزد

توان گفتن که داد از دست بی داد

نزاری گر به زاری خاک گردد

ز کویت بر نه انگیزاندش یاد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

ز جور لشکر خرداد و مرداد

تواند داد ما را هیچ‌کس داد؟

محال است این طمع هیهات هیهات

کس دیدی که دادش داد خرداد

ز بهر آنکه تا در دامت آرد

[...]

باباطاهر

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز پولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
سوزنی سمرقندی

الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد

جهانرا گنده گردانید از باد

چرا خاکش نپوشیدند بر روی

که باگه این کند گربه چو افتاد

گه گربه بعهد ارسلان خان

[...]

انوری

اگر عالم سراسر ظلم گیرد

نیابد هیچ مظلوم از فلک داد

همه ظلم از نجوم و از فلک دان

که لعنت بر نجوم و بر فلک باد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه