یک نفس خیل خیال از نظرم خالی نیست
ناودان مژه از آب سرم خالی نیست
تا قضا کرد کنارم ز میانش خالی
دامن دیده ز خون جگرم خالی نیست
آستانش به زیارت نتوانم دریافت
کز رقیبان منافق گذرم خالی نیست
بویش از باد که بر می گذرد می یابم
عکسش از هر چه در آن می نگرم خالی نیست
کنج می گیرم و گویم ز غمش بگریزم
چون گریزم که غم از بام و درم خالی نیست
با خود اندیشه همی کردم و گفتم با او
فرصتی جویم و سوگند خورم خالی نیست
زر و سیمی نه که بر کار توان کرد ولی
سیم اشک از ورق روی زرم خالی نیست
تا که گفته ست حزین باد نزاری که چنین
دود آهش نفسی از شررم خالی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.