گنجور

 
حکیم نزاری

بتی در خیمه ی دیدم چو ماهی

که بازو کرده بر رخ تکیه گاهی

سهی سروی و بر سرو آفتابی

قبایی در برو بر سر کلاهی

شکر پاسخ لبی کوثر دهانی

نشسته بر لبِ کوثر سیاهی

سوادِ زلفِ دل گیرش همانا

مرا روشن کند رویی و راهی

اگر در قدرِ درویشی فزاید

چه کم گردد ز حسنِ پادشاهی

شود حاصل ثوابی بی عظیمش

به رحمت گر کند درمانگاهی

نمی ترسد ز دودِ سینه ی من

که صد خرمن بسوزانم به آهی

خیالِ ماهِ رویش ایستاده

موکّل بر سرم چون وام خواهی

نزاری را بخواهد کُشت آخر

چه می خواهی ز خونِ بی گناهی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

به راه اندر همی شد شاهراهی

رسید او تا به نزد پادشاهی

باباطاهر

به قبرستان گذر کردم صباحی

شنیدم ناله و افغان و آهی

شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت

که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
مسعود سعد سلمان

نگارینا نرستی ز آب و در آب

سبک رفتاری و نیکو شناهی

بلی تو ماهی سیمی و هرگز

نترسد در میان آب ماهی

کنارم آبگیری هست و در وی

[...]

انوری

زهی بگرفته از مه تا به ماهی

سپاه دولت پیروز شاهی

جهانداری که خورشیدست و سایه

یکی شاهنشهی دیگر الهی

خداوندی که بنهادند گردن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه