گر به فرمانِ من سوخته خرمن باشی
من غلام تو و تو خواجگی من باشی
هیچ نقصان نکند مملکت حسنِ ترا
که کم آزار و نکو خلق و فروتن باشی
حاصل از کشتنِ من چیست همین هیچ دگر
خون بیداد گری کرده به گردن باشی
دشمن جان منی پس منِ مسکین چه کنم
دوست چون دارمش آن را که تو دشمن باشی
بی وفایی و جفا کاری و بیداد گری
خود تو پیوسته بدین کار معیّن باشی
حسنت از حد و نهایت بگذشت احسان کن
تا به اخلاق پسندیده مزیّن باشی
نفس سوختگان در دلِ سخت تو رسد
هم به دم نرم شوی گر همه آهن باشی
عقل شوریده رَوَد تا تو برین شیوه روی
شهر پر فتنه بود تا تو در این فن باشی
کی بماند مگر از شعرِ نزاری بیتی
گر تو در شهر چنین خانه برافکن باشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر تو ای شمع شبی هم نفس من باشی
چه دعا خوشتر از این است که روشن باشی
تا بود دانهٔ خال تو بر آتش شرط است
که به فرمان من سوخته خرمن باشی
با محبّان بلا کش مگر ای عهد شکن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.