دل شکسته ی ما را رعایتی فرمای
به پرسشی چه شود الله الله از سرِ پای
دمی درآی و زمانی بپای و در خلوت
کله فرو نه و بندِ بغلترق بگشای
اگر بلایِ دلِ مردم است بالایت
ستیزه ی دلِ من دم به دم بلا منمای
ببین که خلق چه غوغا کنند و فتنه شوند
تفرّجی کن و چون یوسف از تتق به درآی
کمان مکش ز برِ تیرِ غمزه تا بُن گوش
ستم مکن ز برِ فتنه، فتنه برمفزای
رخت که آینه ی اعتبار دیو و پریست
کسی ندید که پایِ دلش نرفت از جای
دلم به سایه زلفِ تو درگریخت چو دید
که فرّ زلف تو دارد خواصِ پرّ همای
تو خود حواله ی ما بودهای به حکم ازل
غلط شدم به تو ما را حواله کرد خدای
ز دست رفت نزاری به لطف دریابش
به حال او نظری کن عنایتی فرمای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوق خود درخواست میکند که به دل شکستهاش توجهی کند و به او مجال بدهد تا در کنار او آرامش یابد. او به بلای دل و غم دوری معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که مثل یوسف از چاه بیرون بیاید و او را نجات دهد. شاعر همچنین به زیباییهای معشوق و تاثیر آن بر دل خود میپردازد و به این نکته اشاره میکند که عشق او، فرستادهای از سوی خداوند بوده است. در نهایت، شاعر از معشوق خواستار رحمت و عنایت بیشتری میشود و آرزو دارد که به حال او توجه کند.
هوش مصنوعی: دل شکستهی ما را مورد توجه قرار بده، با یک سوال بپرس که چه چیزی میتواند ما را از این حال نجات دهد.
هوش مصنوعی: گاهی درنگ کن و لحظهای آرامش را تجربه کن، در تنهایی خود فرو برو و هرچه را که در دلت داری آزادانه بیان کن.
هوش مصنوعی: اگر تو باعث رنج و درد دل مردم هستی، پس چرا هر لحظه باعث آزار و عذاب دل من میشوی؟
هوش مصنوعی: نگاه کن که مردم چه هیاهو و آشوبی به پا کردهاند، کمی تماشا کن و همانند یوسف از بند رهایی یابی.
هوش مصنوعی: از تیر چشم معشوقه رنجیدهخاطر نشو و به پیامدهای شرارتها دامن نزن، زیرا این کار تنها بر درد و آزار میافزاید.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته است که به درستی درک کند و ببیند چهرهی کسی که در دلش به آرامش رسیده، فقط از روی ظاهری زیبا و فریبنده نیست.
هوش مصنوعی: دل من به زیر سایه زلف تو فرار کرد، چون دید که زیبایی زلف تو خاصیت پرواز پرندههای خوشبخت را دارد.
هوش مصنوعی: تو خود دلیلی بودهای که ما را به قضا و قدر سپردهاند. من در اشتباه بودم که تو را نادیده گرفتم، چرا که خداوند ما را به تو واگذار کرده است.
هوش مصنوعی: از دست رفتن نزاری را به لطف خود دریاب و به حال او نگاهی بینداز و توجهی بفرما.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپید برف برآمد به کوهسار سیاه
و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای
و آن کجا بگوارید ناگوار شدهست
و آن کجا نگزایست گشت زود گزای
چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای
مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای
بعارض تو آن گرد مشک سوده بسست
بچشم سرمه مکن ، خلق را بلا منمای
بلای تافته جعدت بسست بر دل خلق
[...]
همی سراید چنگ آن نگار چنگسرای
نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای
غذای روح سماعست و آن شخص نبید
خوشا نبید کهن با سماع طبع گشای
نبید تلخ و سماع حزین و روی نکو
[...]
دلم بدیگر جای و تنم بدیگر جای
تنم بغربت و دل با تو مانده اندر وای
بلای تن ز دلم هست کاشکی همه سال
تنم بنزد تو بودی و دل بدیگر جای
دعا کنم بخدای جهان همه شب و روز
[...]
به هفت کشور تا شکر پنج و ده گویم
نبود خواهم ساکن دو روز در یک جای
دو پای دارم چار دگر بباید از آنک
به هفت کشور نتوان رسید بیشش پای
چنان زندگانی کن ای نیک رای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.