گنجور

 
حکیم نزاری

دل شکسته ی ما را رعایتی فرمای

به پرسشی چه شود الله الله از سرِ پای

دمی درآی و زمانی بپای و در خلوت

کله فرو نه و بندِ بغلترق بگشای

اگر بلایِ دلِ مردم است بالایت

ستیزه ی دلِ من دم به دم بلا منمای

ببین که خلق چه غوغا کنند و فتنه شوند

تفرّجی کن و چون یوسف از تتق به درآی

کمان مکش ز برِ تیرِ غمزه تا بُن گوش

ستم مکن ز برِ فتنه، فتنه برمفزای

رخت که آینه ی اعتبار دیو و پری‌ست

کسی ندید که پایِ دلش نرفت از جای

دلم به سایه زلفِ تو درگریخت چو دید

که فرّ زلف تو دارد خواصِ پرّ همای

تو خود حواله ی ما بوده‌ای به حکم ازل

غلط شدم به تو ما را حواله کرد خدای

ز دست رفت نزاری به لطف دریابش

به حال او نظری کن عنایتی فرمای

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

سپید برف برآمد به کوهسار سیاه

و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای

و آن کجا بگوارید ناگوار شده‌ست

و آن کجا نگزایست گشت زود گزای

عنصری

چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای

مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای

بعارض تو آن گرد مشک سوده بسست

بچشم سرمه مکن ، خلق را بلا منمای

بلای تافته جعدت بسست بر دل خلق

[...]

فرخی سیستانی

همی سراید چنگ آن نگار چنگسرای

نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای

غذای روح سماعست و آن شخص نبید

خوشا نبید کهن با سماع طبع گشای

نبید تلخ و سماع حزین و روی نکو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
قطران تبریزی

دلم بدیگر جای و تنم بدیگر جای

تنم بغربت و دل با تو مانده اندر وای

بلای تن ز دلم هست کاشکی همه سال

تنم بنزد تو بودی و دل بدیگر جای

دعا کنم بخدای جهان همه شب و روز

[...]

سنایی

به هفت کشور تا شکر پنج و ده گویم

نبود خواهم ساکن دو روز در یک جای

دو پای دارم چار دگر بباید از آنک

به هفت کشور نتوان رسید بی‌شش پای

چنان زندگانی کن ای نیک رای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه